چکیده:
بیان مسئله
مفهوم مکان به یکی از مهمترین مباحث معماری، طراحی شهری، معماری منظر و طراحی محیط تبدیل شده است. با این همه، عمده این مطالعات متاثر از دوگانگی عینی-ذهنی بوده و مکان را به عنوان امری ایستا و جدا از روابط و ساختارهای اجتماعی مورد مطالعه قرار داده اند که به حوزه های ادراک فردی محدود شده اند. این مسایل باعث شده اند مطالعات مکان، رویکرد فروکاهنده پیدا کرده تا جایی که بعضا مکان را تا یک فضای نوستالژیک تقلیل داده اند.
روش پژوهش
در سالیان اخیر و با تغییر رهیافتی در حوزه فلسفه و جامعه شناسی فضا، چرایی آفرینش و تحول مکان نیز مورد بحث قرار گرفته است. این مقاله تلاش دارد در یک مطالعه کیفی با هدف پرداختن به چرایی تحول مکان، به کمک رهیافت پسکاوی، و با روش توصیفی تحلیلی و تحلیل محتوای کیفی، مطالعات پیشین مکان را دسته بندی کرده و با اتخاذ رویکرد انتقادی، مسیله های اصلی (پروبلماتیک) این مطالعات را بررسی کند و سپس به بازتعریف مکان بپردازد.
هدف پژوهش
مطالعات مکان، بیشتر به چیستی مکان و چگونگی ادراک مکان و جنبه های کالبدی مکان یا جوانب ذهنی ادراک فردی پرداخته اند. این مقاله به دنبال پرداختن به چرایی آفرینش مکان و نحوه نمود ساختارهای اجتماعی در مکان است و تلاش دارد نقش کردار اجتماعی را در فرایند آفرینش مکان بررسی کند و مولفه های کردار اجتماعی را نیز تبیین کند.
نتیجه گیری
مکان، همزمان هم نمود عینی و دارای تعین کالبدی است و هم فرایند اقتصادی اجتماعی. علاوه بر سه مولفه ای که اثبات گرایان برای مکان قایل هستند (فرم، عملکرد، معنا)، مکان دارای سه مولفه ای است که می تواند ساختار اجتماعی را در خود هویدا کند: تفاوت، تقارب و تواتر. با این سه مولفه، مکان، تجلی کردار اجتماعی خواهد شد. مولفه تفاوت موجب اندرکنش اجتماعی، سرزندگی محیط و تقویت هویت جمعی می شود. با بودن مولفه تقارب، مکان واجد ارزش شده و گروه های مختلف به جای انزواگزینی و دور شدن از مرکز، پیرامون یک پدیده یا رخداد به گفتگو می نشینند و مرکزیت مکان را پدید می آورند. با بودن مولفه تواتر، مفهوم زمان در مکان ها نمود پیدا می کند.
خلاصه ماشینی:
با این همه، عمدۀ این مطالعات متأثر از دوگانگی عینی-ذهنی بوده و مکان را بهعنوان امری ایستا و جدا از روابط و ساختارهای اجتماعی مورد مطالعه قرار دادهاند که به حوزههای ادراک فردی محدود شدهاند.
این مقاله به دنبال چرایی و دلیل ایجاد یک مکان موفق است که با کمک مؤلفههای مختلف همچون مرکزیت مکان، به دست میآید.
اندیشمندان مختلف، ارتباط و تعامل انسان و مکان را در قالب دلبستگی به مکان (Giuliani & Feldman, 1993; Giuliani, Ferrara & Barabotti, 2003; Altman & Low; 1992,; Manzo, 2005; Hidalgo & Hernandez, 2001)، دلبستگی اجتماعی، حس مکان (Tuan, 1977;; Relph, 1976; Hay, 1998)، همبستگی اجتماعی، وابستگی اجتماعی (Williams, Patterson, Roggenbuck & Watson, 1992)، هویت مکان (Giuliani & Feldman, 1993; Twigger-Ross & Uzzell, 1996; Proshansky, Fabian, A.
از نگاه لوفور، تفاوت، نشاندهندۀ حیات نیروهای مختلف برای ابراز وجود در مکان است و این نوعی مبارزه بر علیه «هژمونی» است که تلاش میکند فضا و مکانهای یکدست ایجاد کند.
اما پیشفرضهای این مطالعات، موجب شده است مفهوم مکان بهخوبی و بهصورت جامع ادراک نشود.
اگر مطالعات مختلف مکان، تلاش کردهاند بهواسطۀ فضا، به تعریف مکان بپردازند، این پژوهش از دیالکتیک فضا-زمان نیز برای درک بهتر مکان کمک گرفته است.
این دوگانگی در مطالعات مکان، به دوگانه فضا-مکان نیز منجر میشود.