چکیده:
مقاله ی حاضر تاثیر اندیشههای بنیانگذاران جامعه شناسی (مارکس، دورکیم و وبر) بر اندیشههای علی شریعتی را بررسی میکند و همچنین خواستار وضوح نقدهای صورت گرفته از سوی شریعتی بر اندیشههای متفکران ذکر شده است. در این راه، با استفاده از روشهای اسنادی و تحلیل محتوای کیفی، استنادات شریعتی به نظریات مارکس، دورکیم و وبر مقوله بندی شدهاند و در هر مقوله تاثیرات و نقدهای صورت گرفته مورد تحلیل قرار گرفتهاند. مقولات اصلی مشخص شده عبارتند از: دین، عدالتخواهی، از خود بیگانگی، استعمار، شیوه ی تولید آسیایی، ویژگیهای قرون جدید و پروتستانتیسم. بر اساس نتیجه ی به دست آمده از تحقیق حاضر، ارتباط اندیشههای علی شریعتی و بنیانگذاران جامعه شناسی ارتباطی دوسویه و متقابل است. به بیان دیگر، در عین حال که شریعتی در بسیاری موارد تحت تاثیر نظریات بنیانگذاران جامعه شناسی قرار داشته است، در موارد بسیاری نیز با دیدگاهی انتقادی با نظریات آنها مقابله کرده است.
The present article tries to investigate the effect of founders of sociological thoughts) Karl Marx, Max Weber &Emile Durkheim) on Ali Shariati’s ideas. It also wants to clarify the criticisms of Ali Shariati on above-mentioned masters.Documentary method and qualitative content analysis have been used as scientific methods to categorize Shariati’s references to founders of sociology. These categories can be recognized as: Marx and religion, Marx and justice, Marx and alienation, Marx and the ignorance of colonization, Marx and Asian production method, Durkheim and the features of new centuries, Durkheim and the definition of religion, Durkheim and religion as the expression of Society spirit, Weber and Protestantism. The findings of this study show that there is a dynamic, symmetrical and mutual relationship between Ali Shariati’s ideas and sociology founders’ thoughts. Ali Shariati has not only accepted sociology founders’ ideas in many cases but also has criticized them in many places.
خلاصه ماشینی:
تنها پژوهش قابل ذکر در اين زمينه پايان نامه کارشناسي ارشد نيافر با عنوان «نقش نظريات مارکس و وبر در أثار دکتر علي شريعتي » است که به بررسي ارجاعات شريعتي به انديشه هاي مارکس و وبر و چگونگي فهم نظريات أنان توسط شريعتي پرداخته است .
روش پژوهش مقاله پيش رو در جهت بررسي تعامل انديشه شريعتي و نظريات متفکران جامعه شناسي (مارکس ، دورکيم و وبر) به مطالعه و بررسي مجموعه أثار علي شريعتي مي پردازد.
ازأنجاکه بررسي ، تحليل ، تفسير و ارزيابي محتوا و درون مايه استنادات و نقدهاي شريعتي به انديشه هاي بنيانگذاران جامعه شناسي از اهداف اصلي اين پژوهش است ، انتخاب روش تحليل محتواي کيفي مي تواند پژوهش را در راه پاسخ گويي به پرسش ها و دستيابي به اهدافش ياري دهد .
مقولات اصلي و فرعي (به تصویر صفحه رجوع شود) (به تصویر صفحه رجوع شود) در مرحله بعد، داده هاي استخراج شده از أثار شريعتي در جهت سؤالات پژوهش و به تفکيک بنيانگذاران جامعه شناسي مورداشاره (مارکس ، دورکيم و وبر) در قالب مقولات اصلي و فرعي ذکرشده در جدول ۱ تحليل و بررسي شدند .
همچنين در اينجا، شريعتي ، بر اساس تفسير خويش از نظريه مارکس (شريعتي ، ۱۳۷۹: ۹۱)، انديشه او را رابطه گرا و ديالکتيکي مي داند (نيافر، ۱۳۹۲: ۷۰) (در کنار ديگر منابع الهام بخش او در اين مورد)، درمورد بحث پيش رو نيز، با تأکيد بر عدم تفکيک مفاهيم دنيا/أخرت يا ماده /معني ، تفکر اسلامي را تفکري کل گرايانه و ديالکتيکي معرفي ميکند و تقسيم بندي هايي ازاين دست را به نفوذ منطق ارسطويي در انديشه اسلامي نسبت مي دهد .