چکیده:
در جهان اسلام، مکتب علامه طباطبائی و نومعتزلیان دو جریان برجستهای هستند که برای حل تعارض ادعایی علم و دین شیوههایی را ارائه کردهاند. یکی از برجستهترین شیوههای آنان، شیوههای رفع تعارض ناظر به زبان دین است. نومعتزلیان مدعی هستند، شیوههایشان در این زمینه کارآمد است، ولی شیوههای مکتب علامه طباطبائی برای رفع تعارض کارایی ندارد. طرفداران مکتب علامه نیز شیوههای نومعتزلیان را ناسازگار با دین تلقی میکنند. برای ارزیابی دعاوی مزبور، ضروری است شیوههای رفع تعارض ناظر به زبان دین، با نظر به آثار هر دو جریان فکری به تفصیل بیان شده و مورد بررسی تطبیقی قرار گیرد. هر چند در ظاهر، برخی راهکارهای هر دو گروه، مانند زبان ادبی یا زبان قوم تلقی کردن تعبیر متن دینی دارای تعارض با نظریات علمی، مشترک است، اما بهجهت اینکه در مکتب علامه، استفاده از این شیوهها مشروط به وجود قرینة نقلی یا عقلی قطعی است، ولی برخی نومعتزلیان این شیوه را به اکثر یا تمامی متون دینی تعمیم میدهند. در واقع شیوههای زبان دینی این دو گروه متفاوت است.
In the world of Islam, the schools of Allameh Tabataba‟i and the neo-Mu‟tazilites are two prominent trends that have proposed some methods for resolving the alleged conflict between science and religion. One of their most prominent methods is resolving the conflicts related to the language of religion. The neo-Mu‟tazilites claim that their methods are effective in this regard, whereas the methods of the Allameh Tabatabai school are not. On the other hand, the followers of Allameh Tabatabai‟s school consider the neo-Mu‟tazilites' practices as incompatible with religion. In order to evaluate these claims, it is necessary to investigate and elaborate on the effects of both schools of thought and comparatively examine the methods of resolving the conflict related to the language of religion. Although some of the solutions offered by these two groups, such as knowing the interpretation of a religious text in literary or ethnic language, are in opposition to science, in the school of Allameh Tabatabai, the use of these methods is conditioned by the existence of a definite narrative or rational analogy whereas the neo-Mu‟tazilites generalize this method to most or all religious texts. In fact, the two groups have differing methods of religious language.
خلاصه ماشینی:
در مواجهه با چنین مدعیاتی، این سؤالات مطرح میشود که آیا شیوههای رفع تعارض نومعتزلیان، کارآمد و اصیل است و خاستگاه اسلامی دارد؛ ولی اندیشه روحانيت شیعه، که امروزه در مکتب علامه طباطبائي متبلور شده است، در حوزۀ تعارض علم و دین سخنی جدید ندارد؟ و آیا شیوههای ارائهشده توسط آنان ناکارآمد است و چیزی جز تکرار سخنان غیرکارآمد ارباب کلیسا نیست؟ یا اینکه با وجود تشابههای اجمالی میان شیوههای رفع تعارض علم و دین که در مکاتب غربی و مکتب علامه طباطبائي ارائه شده است، اندیشمندان شیعه نوآوریهایی نیز داشتهاند و با توجه به مبانی عقلی و نقلی خود، راهحلهایی ارائه کردهاند که پاسخگوی معضلات حوزة علم و دین است؟ با توجه به ابهامات و سؤالات یادشده و نبودن تحقیقی تطبیقی در این زمینه و تشابه ظاهری برخی از شیوههای مکتب علامه و نومعتزله، مشخص میشود که پژوهشی جامع در زمینۀ بررسی تطبیقی کارایی و اصالت شیوههای رفع تعارض علم و دین از دیدگاه مکتب فکری علامه طباطبائي و نومعتزله، ضرورت دارد تا معلوم شود که شیوههای این دو جریان فکری چه تفاوتهایی با یکدیگر دارند و کدام شیوهها بر دیگری برتری داشته و کارایی دارد و با ماهیت متون دینی و اغراض آنها سازگار است.
متفکران مکتب علامه طباطبائي با نگرش یادشده به کاربرد زبان تمثیلی در قرآن، در مواردی از دیدگاه تمثیلی و نمادین بودن برخی تعابیر متون دینی، برای رفع تعارض علم و دین بهره بردهاند که به دو نمونه از آنها اشاره میکنیم: الف) در قرآن، در ضمن آیاتی موضوع استراق سمع شیاطین و مانع شدن شهابها از این کار آنان مطرح شده است (صافات: 10).