چکیده:
امروزه ازکارکردها و رسالت های کلیدی فلسفه در کنار اهتمام به وظایف و کارکردهای علمی، رسالت های اجتماعی و فرهنگی فیلسوفان به شدت مورد تاکید قرار گرفته است . اگرچه کارکردهای آموزشی و پژوهشی فلسفه که شامل تولید، اشاعه و آموزش دانش و تربیت نیروی متخصص است ، اهمیت خاصی دارد و جزو وظایف ذاتی فیلسوفان است ، اما کارکرد فرهنگی و اجتماعی فلاسفه که شامل کمک به رشد و توسعه فرهنگی، آگاهی تاریخی، سرمایه فرهنگی، مشارکت اجتماعی و تجدید حیات جامعه ، جامعه پذیری، تعالی معنوی و... است ، اهمیت خاصی یافته و ضرورت توجه به آن به یک مسئله حیاتی بدل شده است ، لذا با توجه به اهمیت و ضرورت این مسئله ، هدف کلی پژوهش ، بررسی کارکردهای فرهنگی و اجتماعی فلسفه و تحقق پذیری آن میباشد.
تحقق هدف فوق و شناخت دقیق ابعاد مسئله ، در گرو بررسی نظریه های موجود است . در راستای تحقق این مهم ، مسئله پژوهش در پرتو نظریه کارکردگرایی، با استفاده از روش تحقیق توصیفی مورد تحلیل قرار گرفته است که بر این اساس ارزیابی تفکر فلسفی به دور از خرافه پرستی و تعصب و خودمطلق بینی و پیش داوری با عزم جزم و تحمل سخن مخالفین رواج یافته و همه علوم را به خود نیازمند خواهد کرد.
خلاصه ماشینی:
اگرچه کارکردهاي آموزشي و پژوهشي فلسفه که شامل توليد، اشاعه و آموزش دانش و تربيت نيروي متخصص است ، اهميت خاصي دارد و جزو وظايف ذاتي فيلسوفان است ، اما کارکرد فرهنگي و اجتماعي فلاسفه که شامل کمک به رشد و توسعه فرهنگي، آگاهي تاريخي، سرمايه فرهنگي، مشارکت اجتماعي و تجديد حيات جامعه ، جامعه پذيري، تعالي معنوي و...
در راستاي تحقق اين مهم ، مسئله پژوهش در پرتو نظريه کارکردگرايي، با استفاده از روش تحقيق توصيفي مورد تحليل قرار گرفته است که بر اين اساس ارزيابي تفکر فلسفي به دور از خرافه پرستي و تعصب و خودمطلق بيني و پيش داوري با عزم جزم و تحمل سخن مخالفين رواج يافته و همه علوم را به خود نيازمند خواهد کرد.
در خصوص فيلسوفان که داراي جايگاه و ويژگيهاي خاص خود در سطح جامعه هستند اين مطالبات و نيازها پيچيده تر و حساس تر شده است و به دنبال آن انتظارات جامعه نيز از فلسفه تغيير کرده و نقش تازه اي مطابق خواسته هاي جديد براي فلسفه در کنار رسالت قبلي (انتقال علم و دانش ) در نظر گرفته شده است اما آن چه مسلم است در اين تغيير و تحولات ، ضرورت کارکرد فلسفه در زمينه هاي اجتماعي و فرهنگي پر رنگ تر و قابل توجه تر گشته است .
امروزه از فلسفه انتظار ميرود در رفع و کاهش نيازها و خلاءهاي فرهنگي و اجتماعي هم پاي علم و دانش در سطح جامعه بکوشد چرا که ايفاي نقش صرفا آموزش و تربيت نيروي بازارکار را ميتوان برعهده آموزشگاه هاي تخصصي و فني و حرفه ايها گذاشت ولي اين تنها فيلسوفان هستند که مأمورند انسان هايي حساس به مسائلي نظير فقر، نابرابري، و...