چکیده:
داستان حضرت یوسف یکی از تاثیرگذارترین داستانهای قرآنی در متون ادب فارسی خصوصا متون عرفانی است. اگرچه نگاه عرفا عموما به حوادث داستان اغلب با هم یکسان است اما گاه میان برداشت عرفا از بخشهایی از داستان تفاوتهایی هست که هریک درخور تامل و زیباست و قصه یوسف را شنیدنی تر و این متون را خواندنی تر میکند. تنوع و کثرت برداشتها و تفاسیر عرفانی از حوادث و شخصیتهای داستان یوسف خصوصا از زمانی که زلیخا وارد ماجرا میشود چشمگیرترست، یعنی عمده تحلیلهای عرفانی قصه به این بخش مربوط میشود بویزه که این قسمت مجال مناسبی به عرفا داده تا به عشق،(که از دید آنان پر پرواز سالکست) مراحل، انواع و مراتب آن ومباحث مربوط به آن چون غیرت بپردازند. آنها در تفسیر بسیاری از اصطلاحات این طایفه چون: فراست، طلب، استغراق، تلوین، تمکین، ایثار، عنایت و... هم به گوشههای مختلف داستان یوسف اشاره کرده، آن بخش را تمثیلی از آن مطلب قرار دادهاند. در این مقاله بر آنیم تا به شیوه توصیفی-تحلیلی به این تمثیلات و تفاسیر بپردازیم.
خلاصه ماشینی:
مولوي معتقد است اگر عاشق باشي، عزيز آن يوسف رخ را به تو ميبخشد، هرچند بهاي بسياري در مقابلش داده باشد، چه مهم لياقتِ داشتن يوسف است : بازار مصر اندر شدم تا جانب مهتر شدم ديدم يکي يوسف رخي گفتم به غفلت دا بکم گفتا عزيز مصر گر تو عاشقي بخشيدمت من غايه الاحسان اَوِ من جوده اَوِ من کرم (مولوي، ١٣٦٣: ج ٣: ١٧٩) در ادبيات عاشقانه و عارفانه ، يوسفي با اين قيمت ، تنها معشوق است که برتر از يوسف است چه يوسف را بالاخره عزيز ميخرد ولي قيمت معشوق ، جانِ عاشق است : يوسفي کز قيمت او مفلس آمد شاه مصر هر طرف يعقوب وار از غمزه اش دلخسته اي مژدگاني جان شيرين ميدهم او را حلال هر کي آرد يک نشان يا نکتۀ سربسته اي (مولوي، ١٣٦٣، ج ٦: ١٠١) يوسف و زليخا: به گفتۀ مفسران ، يوسف هفت سال در خانۀ زليخا بود و زليخا در عشق او مي گداخت ؛ چون دايۀ زليخا او را نزار و پريشان يافت ، به او پيشنهاد کرد که خانه اي از آيينه (يا به قولي رخام سپيد) بسازد و آن را به نقش خود بيارايد تا يوسف را اسير خويش کند (رازي، ١٣٩٨ق ، ج ٥: ٣٦٢ نيز سورابادي، ١٣٦٥: ١٥٥).