چکیده:
نظریهی روح المعنی در سنت تاریخی خودء بیشتر با رویکرد حکمی و عرفانی تقریر شده است و در آثار تفسیر عرفا حکما بازتاب یافته است. این نظریه
با تقریر حکمی و عرفانی مورد ملاحظه علمای اصول واقع شده است اما
مقبولیت چشم گیری نیافته است. علت اصلی عدم اقبال اصولیان به این نظریه، ناسازگاری تقریر حکمی آن، با عرف و فهم عقلایی از الفاظ است. در دوره ی معاصرء مرحوم آمام خمینی و مرحوم علامه طباطبایی تلاش کرده
اند تقریری عرفی و عقلایی از این نظریه ارائه دهند و آثار چشم گیری را در تفسیر قرآن برآن مترتب سازند. این یادداشت تلاش دارد تقریر مرحوم علامه از نظریه روح المعنی را از آثار ایشان استخراج نموده و کاربست آن را در تفسیر شریف المیزان پی گیری نماید.
خلاصه ماشینی:
در دوره ی معاصر، مرحوم امام خمینی و مرحوم علامه طباطبایی تلاش کرده اند تقریری عرفی و عقلایی از این نظریه ارائه دهند و آثار چشم گیری را در تفسیر قرآن برآن مترتب سازند.
این یادداشت تلاش دارد تقریر مرحوم علامه از نظریه روح المعنی را از آثار ایشان استخراج نموده و کاربست آن را در تفسیر شریف المیزان پی گیری نماید.
ایشان معتقدند در تمام مرکباتی که ترکیب غیر حقیقی و یا مرکبات اعتباری که معنای عام دارند، این عموم وضع به تدریج و به صورت وضع تعینی حاصل شده است و این معانی در مرتبه اول و یا در مصداق اول 2 وضع خاص داشته اند و سپس با مواجهه با مصادیق دیگر همان رتبه معنای عام یافته اند.
(همان،103) 3- نظریه ی روح المعنی از منظر علامه طباطبایی حال که با مبنای اصولی حضرت علامه در باب وضع و تصویر جامع در مبحث صحیح و اعم آشنا شدیم در می یابیم که نظریه وضع الفاظ برای ارواح معانی در منظومه ی فکری مرحوم علامه ، نظریه ی تام و صحیحی است و ایشان بر خلاف بسیاری از حکما و عرفا، این نظریه را با چار چوب عرفی و عقلایی و با ضوابط اصولی می پذیرند نه با پیش فرض های فلسفی و عرفانی.
علامه با تقریری که در باب وضع الفاظ و تصویر جامع صحیح و اعم آورده اند، صورتی عقلایی و عرفی از نظریه روح المعنی ارائه نموده اند.