چکیده:
طرح نظریة «تکامل» توسط چارلز داروین در سال 1859 موجب پدیدار شدن مسئله مهم تلازم منطقی تکامل با الحاد شد. چهار نگاه عمده در مواجهه با این مسئله به وجود آمد. عدهای این نظریه را نسبت به الحاد و دینداری بیطرف دانستهاند. عدهای لازمه منطقی آن را الحاد معرفی کردهاند. از سوی دیگر، گروهی آن را سازگار و همسو با آموزههای دینی تلقی نمودهاند و عده دیگری احتمال صدق معرفتشناختی تکامل را تنها با پیشفرض خداباوری ممکن دانستهاند. این اختلاف در غرب به تمام اشکال آن و در عالم اسلام در برخی اشکال آن جریان دارد. این مقاله با روش تحلیلی ـ توصیفی با طرح نگاههای مختلف در این زمینه، لازمه منطقی این نظریه را تحلیل و بیان کرده است. به نظر میرسد اگر نظریه تکامل را با تمام اجزا و شرایط آن در نظر بگیریم، منطقا و در ادعا، نسبت به اصل وجود خدا ساکت است، اگرچه قطعا با نوع خداباوری غایتمند و هدفمند در نظام هستی ناسازگار است؛ یعنی اگرچه اصل وجود خدا در خود نظریه «تکامل» نفیا و اثباتا موردبحث قرار نگرفته است و منطقا این مسئله ربطی به تکامل ندارد، ولی قیودی در نظریه «تکامل» مشهور گنجانده شده است که با هدایتگری و هدفمندی و غایتمندی خلقت و وجود خدای حکیم و غایتمند در عالم هستی قطعا سازگاری ندارد. از سوی دیگر، این ادعا که این قیود را میتوان از تکامل جدا کرد و نظریه «تکامل» را حفظ نمود، به نظر میرسد ادعایی ناصواب است.
Proposing the theory of "evolution" by Charles Darwin in 1859 caused the emergence of an important issue: its logical consequence of atheism. Four main views were formed in facing this issue. Some believed this theory is neutral towards atheism or being religious. Some believed atheism is its logical consequence. On the other hand, some have considered it compatible and in accordance with religious teachings, and others believed the epistemological truth of evolution is only possible with the assumption of theism. This debate is going on in the West in all of its forms and in the Islamic world in some of its forms. Presenting the different views in this regard, this article explains the logical consequence of this theory, from its own point of view, using a descriptive-analytical method. I believe if we consider the theory of evolution with all its components and conditions, this theory is logically - and in terms of its claim - silent about God's existence; although it is definitely incompatible with the type of ultimate and purposeful theism in the system of being. In other words, although God's existence has not been discussed in the "evolution" theory itself - neither proved nor denied - and this issue has logically nothing to do with evolution; but there are some qualifications included in the famous "evolution" theory, which is definitely not compatible with the guiding nature of creation, its purposefulness and finality and the existence of a wise God in the universe and God‟s finalism. On the other hand, it seems incorrect to claim that these qualifications can be separated from the theory of “evolution” and keep the theory itself.
خلاصه ماشینی:
به نظر ميرسد اگر نظریه تکامل را با تمام اجزا و شرايط آن در نظر بگيريم، منطقاً و در ادعا، نسبت به اصل وجود خدا ساکت است، اگرچه قطعاً با نوع خداباوري غايتمند و هدفمند در نظام هستي ناسازگار است؛ يعني اگرچه اصل وجود خدا در خود نظريه «تکامل» نفياً و اثباتاً موردبحث قرار نگرفته است و منطقاً اين مسئله ربطي به تکامل ندارد، ولي قيودي در نظريه «تکامل» مشهور گنجانده شده است که با هدايتگري و هدفمندي و غايتمندي خلقت و وجود خداي حکيم و غايتمند در عالم هستي قطعاً سازگاري ندارد.
بعد از داروين، مدافعان تکامل نگاه دقيق تکاملي را درباره انسان بهخوبي بيان کردند؛ بهگونهای که ديگر هيچ ترديدي براي ديگران نسبت به نظرية «تکامل» در اين زمينه باقي نگذاشتند.
برخي از داروينيستها تصريح ميکنند که «تکامل» با انتخاب طبيعي، جايگزين خداوند در عالم هستي است؛ خداوند از خلقت، در تمام زمينهها يا اهداف عملي جدا شده است؛ زیرا تکامل جايگزين آن است و اين يعني: به وجود آمدن مفهوم جديدي براي دين.
اگرچه ازنظر همين عده، پذيرش اصل نظرية «تکامل» بدون مشکل است (يعني منعي وجود ندارد که عالم هستي را خداوند به نحو تکاملي آفريده باشد)، اما بههيچوجه نميتوان آن را در خصوص انسان، با نگاه ديني همسو دانست.
بهبیاندیگر، انکار وجود خداوند در عالم هستي هرگز لازمه منطقي نظريه «تکامل» نيست و اساساً اين مسئله خارج از حيطه تکامل است.
بهبیاندیگر، حتي خود داروين متوجه اين مسئله بوده است که اگر بخواهد نظريه «تکامل» با انتخاب طبيعي را رواج دهد، نميتواند وجود آفريدگار هوشمند و غايتمند در عالم را بپذيرد.