چکیده:
آموزههای عقلی، یکی از منابع موثر بر سیاستهای قانونگذاری است که از چند سده ی گذشته مطرح است و همواره، با تاثیر پذیری از وقایع، راه و روشی را در سیاست قانونگذاری رواج داده است که با باز تولید عناصر در محیط اجتماعی و انسانی، مولفهها و متغیرهای گوناگونی برای الگو پردازی در جرم انگاری رفتارها ارائه کرده است؛ بر این اساس، فیلسوفان، با پی بردن به متغیرهای مختلف فکری و اجتماعی توانسته اند در طول تاریخ بشری، در چگونگی شکلگیری فرآیند جرم انگاری، دخالت کنند و رویه ای بنا نهند که گاه، تا سالها، مبنا و الگویی برای دستگاه قانونگذاری، قرار گیرد. نوشتار پیش رو، بر اساس نگرشی فلسفی می کوشد با بررسی این متغیرهای فکری و اجتماعی، زوایای پنهانی از شکل گیری جرم انگاری رفتارها تبیین کند که بر پایه ی آموزههای عقلی استوار است تا بتوان بدین روش، تاثیرات با واسطه و بیواسطه عقل فلسفی را بر جرم انگاری رفتارها، نمایان ساخت و آن را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد.
Rational doctrines are one of the effective sources on legislative policies that have been around for the past few centuries and have always, influenced by events, spread ways and methods in legislative policies that reproduce elements in the environment. social and human, has presented various components and variables for patterning in the criminalization of behaviors; Based on this, philosophers, by realizing various intellectual and social variables, have been able to interfere in the formation of the process of criminalization throughout human history and establish a procedure that sometimes, for years, is the basis of and set a model for the legislative apparatus. Based on a philosophical approach, the following article tries to explain the hidden aspects of the formation of criminalization of behaviors by examining these intellectual and social variables, which is based on rational teachings, so that in this way, the effects of He revealed the direct and indirect philosophical reason on the criminalization of behaviors and analyzed it.
خلاصه ماشینی:
جرم انگاری عقل گرایانه با تکیه بر آموزه های فلسفی سعید حکیمیها١ محمد علی کولائی ٢ چکیده آموزه های عقلی، یکی از منابع مؤثر بر سیاست های قانونگذاری است که از چند سده ی گذشته مطرح است و همواره ، با تأثیر پذیری از وقایع ، راه و روشی را در سیاست قانونگذاری رواج داده است که با باز تولید عناصر در محیط اجتماعی و انسانی، مؤلفه ها و متغیرهای گوناگونی برای الگو پردازی در جرم انگاری رفتارها ارائه کرده است ؛ بر این اساس ، فیلسوفان ، با پی بردن به متغیرهای مختلف فکری و اجتماعی توانسته اند در طول تاریخ بشری، در چگونگی شکل گیری فرآیند جرم انگاری، دخالت کنند و رویه ای بنا نهند که گاه ، تا سال ها، مبنا و الگویی برای دستگاه قانون گذاری، قرار گیرد.
متأسفانه ، با وجود چنین سابقه ای در تاریخ قانونگذاری بشر، روندی که امروزه در سیاست - گذاریها مشاهده میشود، چیزی غیر از استفاده از یافته های عقلی و مبانی دیدگاه های فلسفی برای ضرورت سنجیهای زمانی و مکانی در جرم انگاری رفتارها است ؛ به بیان دیگر، به جای اینکه آموزه های فلسفی، بر انتخاب های اساسی در سیاست گذاریها تأثیرگذار باشد، در بهترین حالت ممکن ، بیشتر بر شکل و محتوای گفتمان سیاست گذاریها مؤثر است و روند کلی سیاست گذاریها، بیش از اینکه بر عقلانیت جمعی، متکی و استوار گردد، از هیجانات ناشی از ارائه ی نظریه ها، متأثر است ؛ رویه ی غالبی که میتوان به وضوح ، در سطح نظریه پردازیهای حقوق جزای ایران نیز مشاهده کرد.