چکیده:
از دیرباز و از زمانی که بشر قدرت تفکر درباره خود و محیط را پیدا کرده، ناخود آگاه به نیرویی مافوق و برتر از خود پی بردهاست. ذات بشر میل به سوی عالم برتر و پرستش این نیروی مافوق دارد. از این روست که روح خداجوی انسان در جستجوی پروردگار خویش است. در هر دو مذهب مسیحیت و اسلام و نیز همه مکاتب و فرقهها، انسان برای رسیدن به سعادت دنیوی و اخروی به برقراری ارتباط با خداوند دعوت شدهاست؛ ارتباطی که به ذعم ایشان، برطرفکننده عطش فطرت خداجوی بشر و سوقدهنده وی به سوی کمال مطلوب است و شامل مراحلی برای نیل به مقصود میشود. این تفکر خداجو را میتوان در آثار برخی از نویسندگان و شاعران به عنوان تبلور زبانی هر جامعه یافت؛ از جمله در آثار آنتوان دو سنت اگزوپری، نویسنده فرانسوی و سهراب سپهری، شاعر ایرانی که هر دو معاصر میباشند. جستجوی دایمی خداوند و ارایه راههای سیر و سلوک معنوی، جایگاهی ویژه در تفکرات هر دو دارد که به منظور راهنمایی سایر انسانها به به رشته تحریر درآمدهاست. مسایل معرفیشده از سوی هر دو بر اساس تجربیات عرفانی و معنوی شخصی ایشان و فارغ از مذهب و مسلک خاص هر یک میباشد. در این مقاله سعی شدهاست تا به روش تحلیلی تطبیقی و با بهکارگیری روش جامعهشناختی کلود دوشه، جنبههای مختلف این سیر و سلوک از خلال دو اثر «قلعه» از آنتوان دو سنت اگزوپری و «مجموعهاشعار» سهراب سپهری بررسی شود.
خلاصه ماشینی:
اگزوپري تفکرات خود را دربارٔە خداوند و راه هايي که انسان را به سوي کمـال مطلـوب رهنمون مي شوند، از زبان فرامانروا در کتاب «قلعه » چنين بيان مي کند؛ آنجا که بـه «سـعيد» مي گويد: «مي توانم قلبت را بيدار کرده ، اندکاندک مسير خدايابي را به تو آموزش دهم کـه آن تنها راهي است که مي تواند تو را راضي گرداند؛ زيرا اين مسير نشانه به نشـانه در انتظـار توست » (٤٧٨ :Ibid).
در پايان ، مي توان گفت که از منظر اگزوپري، سلوک به سوي خداوند مهم ترين موضوع است و اما آيا نوري راهنما و دستي ياريبخش براي بشر در ايـن راه وجـود دارد يـا انسـان بدون راهنمايي و به تنهايي بايد اين مسير را بپمايد؟ اگر پاسخ ايـن سـؤال مثبـت اسـت ، از ديدگاه اگزوپري، چه عواملي هدايت گر انسان هستند؟ ٤.
اگزوپري که خود تجربۀ حضور در بيابان و گذراندن مصائبي همچـون گرسـنگي، تشـنگي، تنهايي و مشکلاتي از اين دست را داشته ، به انسان ها پيشنهاد پذيرفتن رنـج را بـه عنـوان راهي براي رسيدن به کمال مي دهد: «قطعا رنجـت تـو را مجبـور مـي کنـد کـه از شـرايط رنج آورت خارج شوي، وليکن براي سرشار شدن و هدايت به سوي معراجت بايد که پذيراي آن باشي» (٤٦٦ :Ibid).
سپهري نخستين گام در سلوک به سوي خداونـد را تخريـب خـود بـه عنـوان اولـين و اصلي ترين مانع در طي طريق به سوي کمال مطلوب مي داند؛ زيرا وي معتقد است که براي رسيدن به نور ابتدا بايد از ظلمت دروني خود به عنوان سـدي بـزرگ و هـراس آور بگـذرد؛ همان گونه که در قطعۀ تنهايي بيان مي کند: «تو را در همۀ شب هاي تنهايي ديده ام .