چکیده:
در این پژوهش به بررسی ساخت کلان داستان نبرد رستم و ابلیسدیو در منظومۀ حماسی شهریارنامه بر اساس الگوی لباو و والتسکی پرداخته شده است. معمولا ساختار کلّی بیشتر داستانها و منظومههای حماسی پس از شاهنامه، از چندین روایت مرتبط با یکدیگر تشکیل شده است. داستان نبرد رستم و ابلیس دیو نیز بههمین صورت است و این داستان نیز مانند بسیاری از داستانهای حماسی، مجموعهای از روایات را دربردارد که هر کدام به نوعی ضرورت وجود دیگری را در پی دارد و روند حوادث و روایات بهگونهای نقل شده است که مخاطب درمییابد با سلسلهای از روایات مرتبط با یکدیگر روبهروست. بخشهای عمدۀ الگوی فوق، مقدّمه، روند و پایانبندی است. از بخش مقدّمه که عبور کنیم، پیش از وارد شدن به روند اصلی داستان، بخشی از روایات، فضاسازی داستان را تشکیل میدهند و سپس وارد بخش روند اصلی روایت میشویم و در پی آن، بخش پایانبندی روایت میآید که به فرجام کار ابلیس و روانه شدن رستم به سمت ایران در پی حملۀ ارجاسب اشاره میکند. این نوع طرحبندی، از کلیّت الگوی لباو و والتسکی پیروی میکند امّا در موارد جزئیتر، تفاوتهایی نیز با آن دارد مانند منطبق نبودن درس اخلاقی داستان با مشخّصههای درس اخلاقی الگو.
خلاصه ماشینی:
داستان نبرد رستم و ابلیس دیو نیز بههمین صورت است و این داستان نیز مانند بسیاری از داستانهای حماسی، مجموعهای از روایات را دربردارد که هر کدام به نوعی ضرورت وجود دیگری را در پی دارد و روند حوادث و روایات بهگونهای نقل شده است که مخاطب درمییابد با سلسلهای از روایات مرتبط با یکدیگر روبهروست.
سؤالات تحقیق: - آیا میتوان روایت حماسی نبرد رستم و ابلیسدیو را با الگوی لباو و والتسکی مطابقت داد؟ - کدام بخش از الگوی مورد نظر در داستان برجستهتر است؟ هدف و ضرورت تحقیق همواره بین متون ادبی و برخی از نظریّههای زبانشناسی ارتباط تنگاتنگی وجود دارد و میتوان بهوسیلۀ آن نظريه، به بررسی آن اثر ادبی پرداخت و به تحلیل نو از آن اثر دست یافت.
از منظر ساختاری، در هر داستانی بندهایی بهنام بندهای ارزیابی داستان وجود دارد که در اغلب داستانها معمولاً بین گره و گرهگشایی قرار میگیرند و در برخی از داستانها، در پایان گرهگشایی، بیان میشوند.
گره: تهمتن فروماند در جایگاه, , که از پیش و از پس نبودیش راه (همان:595) گرهگشایی: هماندر زمان کشتی با شتاب, , پدید آمد از روی آن ژرف آب (همان:595) ارزیابی: مبندید دل در سرای سپنج, , کزو نیست جز درد و اندوه و رنج (همان:595) روایت دیگری که در بخش روند اصلی داستان آمده است، نجات رخش از چاه قلعه بهوسيلۀ رستم است.