چکیده:
مسئله دیرپا و نزاعانگیز کلیات، ریشه در معرفتشناسی کلی و جزئی در منطق دارد. بحث از کلی و جزئی را میتوان در سه حوزه معناشناختی، معرفتشناختی و هستیشناختی بررسی کرد. در حوزه معرفتی نیز میتوان از منطق و فلسفه بهره برد. بررسی حیثیت انطباق و صدق این دو مفهوم با مصادیقشان، در حوزه منطق است و آنگاه که از حیث پیدایش و چگونگی دستیابی ذهن به این مفاهیم پرداخته میشود، بحث فلسفی است. ازآنجاکه منطق همواره مقدمهای برای علم فلسفه شمرده میشود، این پژوهش در راستای تبیین معرفتی کلی و جزئی در منطق سینوی است. منطق سینوی از درخشانترین دورههای تاریخ منطق است. توجیه جایگاه بحث از کلی و جزئی در بخش الفاظ مفرد، تبیین تعریف جزئی و کلی، راهکار ابنسینا در برونرفت از اشکال عدم امتناع فرض در دستیابی به مفهوم جزئی و نسبتسنجی میان کلی و جزئی حقیقی و اضافی، از دستاوردهای این پژوهش است.
The long-standing and controversial issue of generalities is rooted in general and partial epistemology in logic. The issue of general and partial can be examined in three semantic, epistemological and ontological areas. Logic and philosophy can be used in the field of epistemology. Studying the conformity and correspondence of these two concepts with their examples belongs to the field of logic, and the origin and formation of these concepts in mind is a philosophical discussion. Since logic has always been considered as a prelude to the science of philosophy, this research is aimed at explaining general and partial knowledge in Ibn Sina’s logic. Ibn Sina’s logic is one of the most brilliant periods in the history of logic. The research findings include justifying the position of the discussion of the general and partial in single words, explaining the definition of partial and general, Ibn Sina’s strategy in coping with the forms of non-impossibility of supposition in understanding partial concept as well as real and additional general and partial.
خلاصه ماشینی:
توجیه جایگاه بحث از کلی و جزئی در بخش الفاظ مفرد، تبیین تعریف جزئی و کلی، راهکار ابنسینا در برونرفت از اشکال عدم امتناع فرض در دستیابی به مفهوم جزئی و نسبتسنجی میان کلی و جزئی حقیقی و اضافی، از دستاوردهای این پژوهش است.
این قید، آن دسته از مفاهیم کلی را که به سببی خارج از ذات مفهوم، قابل صدق بر افراد کثیر نیستند، خارج میکند (ابنسینا، 1364، ص12)؛ برای نمونه، مفهوم اله تنها یک مصداق دارد، ولی موجب جزئی شدن این مفهوم نمیشود؛ زیرا مفهوم اله بهخودیخود و بدون لحاظ براهین توحید، قابلیت شرکت براي افراد کثیر را دارد.
بنابراین، با توجه به تعریف جزئی، امکان فرض افراد کثیر برای آن هرگز ممکن نیست؛ زیرا خصوصیت ذاتی مفهوم جزئی با کثرت مصادیق ناسازگار است.
3. بحثی درباره مفهوم جزئی براساس تعریف ابنسینا، خود تصور معنای جزئی، داشتن افراد کثیر را ممتنع میسازد، اما گويا هیچ مفهومی چنین ویژگیای را ندارد؛ زیرا اگرچه جزئی بدون افراد کثیر در خارج محقق است، چنین جزئیای، جزئی فلسفی است و نه جزئی منطقی.
فرق مفهوم زید با مفهوم کلی منحصر در فرد این است که در دومی، مصداقهای دیگری قابل تصورند که با فرض عقل تحقق دارند و مفهوم بر آنها صادق است؛ اما برای مفهوم زیدی که به وجود خاصی اشاره دارد، تصور مصادیق دیگر محال است.
توجه به این نکته مهم است که خواجه، کلی را به لحاظ فعلیت صدق تقسیم میکند، نه به لحاظ قابلیت؛ زیرا اگر بهلحاظ قابلیت باشد، تنها یک قسم میشود (کلی که فرد بالفعلی ندارد اما قابلیت دارد که افراد مختلف داشته باشد).