چکیده:
حدوث جسمانی نفس و نیل آن به مرتبه تجرد عقلانی پس از طی مراحل استکمالی، از دستآوردهای مکتب حکمت متعالیه به شمار میرود که مسبوق به سابقه در میان حکمای قبل از صدرالمتالهین نیست. مطابق مبانی ایشان، نفس انسانی به واسطه حرکت ذاتی و جوهری خویش از مرتبه مادیت به مرتبه تجرد محض نایل میشود. این مفاد قاعده جسمانیه الحدوث و روحانیه البقای نفس است. شبههای که به عنوان مسئله تحقیق از این منظر پدیدار میگردد این است که چگونه یک امر واحد حقیقی مانند نفس، متصف به دو وصف متضاد یا متناقض؛ یعنی مادیت و تجرد میشود؟ آیا این همان انقلاب مستحیل است؟ یافتههای تحقیق در این مساله نشان میدهد که بر اساس اصالت وجود و مراتب تشکیکی آن، شبهه مورد نظر توان ورود به این عرصه را نخواهد داشت؛ زیرا استحاله انقلاب ذاتی مربوط به نگرش اصالت ماهیت و نیز اصالت وجود مبتنی بر تباین وجودات است. مراتب تشکیکی وجود نفس ناطقه انسانی مصحح این است که نفس در یک مرتبه مادی است و در مرتبه دیگر، مادیت را پشت سر گذاشته و به مرتبه تجرد میرسد. بنابر این وحدت در مرتبه در اینجا صادق نیست تا اجتماع دو امر متضاد یا متناقض لازم آید. در مراتب تشکیکی به جهت عینیت مابه الامتیاز با مابه الاتفاق، خدشهای در بساطت و وحدانیت نفس نیز وارد نمیکند. این دیدگاه ضمن سازگاری با آموزههای وحیانی، مویداتی نیز در این حوزه دارد. این نوشتار با روش تحقیق توصیفی و تحلیل مبانی، به بررسی و تحلیل این مساله پرداخته است.
the theory of “physical origination and psychic survival of Nafs” and its attainment to the level of intellectual abstraction after the stages of self-development is one of the achievements of the school of transcendent theosophy which is unprecedented among the pre-Mulla Sadra scholars. According to his principles, the human Nafs achieves the level of pure abstraction through the substantive motion from the level of pure materiality. This is the meaning of the physical origination and psychic survival of Nafs. The skepticism that arises from this perspective is how a single real thing, such as the soul, is characterized by two contradictory descriptions; That is, it becomes material and immaterial? Isn't this the essential transformation that its impossibility is accepted by scholars as well as Mulla Sadra? Research on this issue shows that based on the principality of existence and its analogical gradation, this doubt does not enter; because the impossibility of the essential transformation is related to principality of essence and also the originality of existence based on the difference of beings. The analogical gradation of the existence of the human soul indicates that the soul in one stage is material, and in another stage, passes this materiality and reaches the stage of abstraction. Therefore, there is no unity in rank here until the agreement of two opposites is necessary. In the analogical gradation of the existence, the common factor and the distinguishing factor are the same; Therefore, there is no problem in the simplicity and unity of the soul. This view is also consistent with religious teachings. This article has studied and analyzed this issue with a descriptive method and analysis of the basics.
خلاصه ماشینی:
سؤال اصلي پژوهش حاضر اين است که آيا حمل دو امر متناقض و متضاد (يعني ماديت و تجرد) بر حقيقت واحدي به نام نفس ، به منزله ي اجتماع ضدين يا نقيضين است ؟ به عبارت ديگر، مطابق با نظريه ي حرکت جوهري ملاصدرا، آيا تبديل و تحول امر ماديِ محض از طريق حرکت جوهري و سير تدريجي به يک موجود مجرد، مستلزم انقلابِ محال است ؟ منظور صدرالمتألهين از جسمانيت در اين قاعده چيست ؟ در اين مقاله سعي شده است با همين رويکرد به نقد و بررسي و تحليل اين مسأله پرداخته شود.
ارسطو نيز گرچه وجود نفس قبل از بدن را نمي پذيرد و از اين لحاظ با ملاصدرا هماهنگ است ، برخلاف نظر ملاصدرا و در توافق با ديدگاه افلاطون ، تعلق تدبيري نفس به بدن را امري عارضي مي داند و معتقد است نفس نمي تواند در هيچ بدني ساکن شود، بلکه چيزي فراتر از بدن است (کاپلستون ، ١٣٦٨، ج ١، ص ٤٣٠)، اما بر مبناي استکمال ذاتي و حرکت جوهري ، نفس در ابتدا مادي محض است و تعلق تدبيريِ آن با بدن از حقيقت او جدا نيست ، بلکه مرحله اي از تحول جوهري اوست و درنتيجه تعريف نفس به اضافه ي تدبيري به بدن ، يک تحديد حقيقي خواهد بود (کاپلستون ، ١٣٦٨، ج ١، ص ١٠٥).
Sadr al-Mutalahin, Muhammad ibn Ibrahim (Mulla Sadra), (1984), Mafatih Al-Ghayb, Correction by Mohammad Khajavi, Tehran: Institute of Cultural Research.