چکیده:
سنّت نقّالی به معنای خاص آن احتمالاً چند صد سال پیش از حکومت صفویه در ایران وجود داشته است، ولی دورة رواج واقعیِ نقّالی به عهد صفوی بازمیگردد. نقّالی به انواع گوناگونی چون پردهخوانی، حمزهخوانی، شمایلخوانی، صورتخوانی، قوّالی و روضهخوانی تقسیم میشده است، اما مهمترین و جذابترین نوعِ نقّالی را شاید بتوان نقّالی شاهنامه و داستانهای حماسی دانست. اگرچه ریشة قصههای اینگونه نقّالی (نقالی شاهنامه و قصههای پهلوانی) برآمده از سنّتها و روایتهای پهلوانیِ کهن پارسی است، ویژگی اصلی و بارزِ آنها تأثیرپذیری از باورها، اعتقادات و ارزشهایِ نقّالان و مخاطبانِ اینگونه از نَقلهاست. از جملة این باورها و اعتقادات، آموزههای صوفیانه و درویشی است که به علت رواج صوفیگری در عصر صفوی و قاجار (دورة رواییِ نقّالی)، و مهمتر از آن، نَقلِ اینگونه داستانها توسط دراویشِ فرقة عجم و خاکساریه در روایات/ متونِ نقّالی شاهنامه وارد شدهاند. با بررسی روایاتِ مکتوبِ نقّالی میتوان به روشنی اثرپذیری آنها را از سنّتها و عناصر صوفیانه مشاهده کرد؛ سنّتها و عناصری مانند پوشیدن جامة درویشی، توبه، زهد، ریاضت و چلّهنشینی، مرگ اختیاری، و انواعِ کرامات توسط برخی پهلوانان و شاهانِ حماسی.
Although the narrative tradition in its specific sense probably existed in Iran, several hundred years before the Safavid rule, it is widely believed to date back to the Safavid era. The narrator was divided into different types such as: Parde-khani, Hamzeh-khani, Shamayel-khani, Sourat-khani, Ghavvali and Rozeh-khani ; But the most important and attractive type of narration can be considered as the narration of Shahnameh and epic stories. Although the roots of such narrative stories (Shahnameh and heroic stories narration) come from the traditions and narrations of ancient Persian heroism; But their main and obvious characteristic is being influenced by the beliefs, convictions and values of the narrators and the audience of such narrations. Among these beliefs are the values of Sufism, which due to the prevalence of Sufism in the Safavid and Qajar eras (narration period), and the narration of such stories by the Sufis of the Ajam and Khaksariyeh sects, they have entered in Narrative texts of Shahnameh. By examining the written narrations, one can clearly see the influence of the traditions and concepts of Sufi literature on them; Traditions and concepts such as: wearing a darvish clothings, repentance, asceticism, austerity, voluntary death, and various miracles by some epic heroes and kings.
خلاصه ماشینی:
پس از اسلام نيز در ايران سنت نقل و قصه گويي – بـه خـصوص قـصه هـاي حماسـي و پهلواني- رايج بوده است و يکي از قـديميتـرين اسـنادي کـه بـه آن اشـاره کـرده ، کتـاب النقض عبدالجليل قزويني رازي، فقيه و دانشمند قرن ششم هجري است : اما جواب آنکه مغازيها خوانند که آن را اصلي نباشد، اين هم بـه ظـاهر، بغـض علـي مرتضي است و اولاد او، و چنانست که متعصبان بنياميه و مروانيان بعد از قتل حسين با فضيلت و منقبت علي طاقت نمـيداشـتند، جمـاعتي خارجيـان از بقيـت سـيف علـي و گروهي بددينان را به هم جمع کردند تا مغازيهاي بدورغ و حکايات بـياصـل وضـع کردند در حق رستم و سرخاب و اسـفنديار و کـاوس و زال و غيـر ايـشان ...
هر چنـد «عمـده قـصه گويـان و نقـالان دورة صـفوي، دراويـش قلنـدري و اهـل فتـوت بـوده انـد» ( مـشهدي نـوش آبـادي، ١٣٩٩: ٣٣٢)، متأسـفانه در نوشـته هـاي دورة صـفوي و سفرنامه هاي سياحان غربي در آن عصر- که دورة رواج نقالي در ايران به شمار ميآيد- بـه ارتباط دراويش و اهل فتوت با نقل داستان هاي شاهنامه اشارة چنداني نشده است و هر کجا از نقالان درويش سخني به ميان آمده ، غالبا دربارة نقل داستان هاي مذهبي توسط آنان بوده است ؛ اگر هم جايي دربارة نقالي غيرمذهبي توسط اين فرقه اشاراتي شده است ، نمـيدانـيم که آيا منظور، داستان هاي شاهنامه بوده اسـت يـا قـصه هـاي ديگـري چـون داسـتان حمـزه ، اميرارسلان و حسين کرد.