چکیده:
از جنبههای تحلیل در داستانهای شاهنامه قابلیت تاویلپذیری اسطورهای آنهاست. در بین داستانهای شاهنامه داستان سیاوش از نمونههایی است که به لحاظ روایی و پیوند محورهای عمودی و افقی داستان، با روایتهای پیشین و پسین خود تناسب دارد. در این مقاله داستان سیاوش با نگاه تلفیقی و بر بنیاد رویکردهای نقد ساختارگرا، اسطورهای و نظریۀ دریافت، تحلیل اسطورهای شده است. مبنای این تحلیل آیین آشناسازی بوده و با بهرهبردن از نظر الیاده، آیین تشرف در روایت سیاوش را باز نمودهایم. در این مقاله از شیوۀ قیاسی و نه همسانسازی میان عناصرداستان سیاوش و کیخسرو با آیین آشناسازی استفاده شده است. در این بازنمایی، داستان از تولد سیاوش تا پایان کنشگری کیخسرو، یک واحد تلقی شده و کنش این دو شخصیت در تکمیل همدیگر پنداشته شده-اند. براساس یافتههای پژوهش، بالیدن و برآمدن سیاوش و سپس فرورفتن او در غروبستان توران زمین، همچون فرورفتن دانه در خاک است؛ گویی که داستان در این بخش ناتمام باقی میماند تا آنجا که در سویی دیگر با برآمدن کیخسرو به دور از چشم اغیار و بالیدن او در همان سرزمین توران، داستان را به خودبسندگی میرساند. نشانهها و قراین نمادین موجود در متناین واحد داستانی مثل: کوه، دایه، گذر از آب، حیوان نمادین، آزمون و...، موجب تقویت مفهوم آشناسازی در آن است.
one of the aspects of analysis in shahnameh stories is the ability to interpret their myths. among the stories of shahnameh, siavash's story is one of the examples that is appropriate to its previous and subsequent narrations in terms of narration and the connection of vertical and horizontal axes of the story. in this article, siavash's story has been mythologically analyzed with a combined view and based on structuralist, mythological, and receiving theory approaches. the basis of this analysis is the ritual of familiarity and by using the view of iliad, we have opened the ritual of entering the narration of siavash. in this representation, the story from siavash's birth to the end of kaykhosrow's acting is considered as a unit and the actions of these two characters are considered to complement each other. according to the research findings, siavash's rise and fall and then his sinking in turan zamin's graveyard is like sinking a seed in the soil; it is as if the story remains unfinished in this part, so much so that on the other hand, with the emergence of kaykhosrow away from the eyes of aghiar and his boasting in the same land of turan, the story leads to self-sufficiency. symbolic signs and evidence in the text of this story unit, such as: mountain, midwife, crossing the water, symbolic animal, test, etc., strengthen the concept of familiarity in it.
خلاصه ماشینی:
فيروز فاضلي و ابراهيم کنعاني در مقالۀ «سياوش، شخصيتي آييني و رازناک در شاهنامه » با تحليل بن مايه هاي اسطورهاي شخصيت سياوش در شاهنامه ، در پي اثبات آن هستند که سياوش آفريدهاي اهورايي و شخصيتي پريزاده است و شخصيت او منطبق بر الگوي نخستين انسان است (١٣٨٩: ٩٣-١٠٨)؛ فرامرز خجسته و محمدرضا حسني جليليان در مقالۀ «تحليل داستان سياوش بر بنياد ژرفساخت اسطورة الهۀ باروري و ايزد گياهي » ضمن معرفي روايت هاي متفاوت اسطورة الهۀ باروري در فرهنگ هاي مختلف ، عناصر مشترک داستان سياوش و اين اسطوره و ايزد گياهي را بازنمايي کردهاند (١٣٩٠: ٧٧-٩٦)؛ فرزاد قائمي در مقالۀ «از رپيهوين تا سياوش » به تحليل اسطورهشناختي ساختار آييني داستان سياوش بر مبناي الگوي هبوط ايزد رپيهوين و آيين هاي سالانۀ مرگ و تولد دوباره در فرهنگ ايران پرداخته است (١٣٩٢: ٦١-٨٦)؛ اما بيشتر اين تحقيات در زمينۀ جايگاه شخصيت سياوش در اسطوره و شاهنامه بوده است و اين داستان و نيز در پي آن داستان کيخسرو را از نگاه خاص اين مقاله نکاويدهاند، اين پژوهش سعي بر آن دارد تا روشن سازد که حکايت سياوش و به تبع آن کيخسرو از کهن الگوي اسطورهاي و جهانشمول آشناسازي پيروي ميکنند؛ هرچند در بعضي موارد -شايد به دليل شرايط جغرافيايي و فرهنگي خاص شکل گيري اين حکايت - با اصل الگو تطابق ندارند؛ اما حکايت در کليت خود، از اين الگو پيروي ميکند.