چکیده:
پژوهش حاضر به روش اسنادی و به شیوۀ توصیفی-تحلیلی، و به استناد دادههای تاریخی موجود درخصوص زنان در عصر صفویه، وضعیت آنان را براساس متغیرهای الگویی پیشنهادشده در نظریۀ کارکردگرایی ساختاری تالکوت پارسونز بازترسیم میکند تا مفروضاتی را آزمون کند. همچنین مقدماتی از تمرین تحلیلی یک امر تاریخی به استناد دادههای تاریخی و براساس مبانی نظری مشخص را به سنتی میانرشتهای بدل سازد که علم تاریخ را به سایر دپارتمانهای علوم اجتماعی متصل میکند. سؤال اصلی پژوهش آن است که زنان در عصر صفوی چگونه توانستهاند در سیستم اجتماعی عصر خود مؤثر باشند. فرضیۀ پژوهش آن است که زنان نقشی مؤثر در گذار جامعۀ وقت از وضعیت سنتی به پساسنتی داشتهاند و این نقش را با عبور از نقشهای انتسابی و عاطفی و عامگرا و کیفیتی، به نقشهای اکتسابی و فراعاطفی و خاصگرا و عملکردی، تا حدودی فراهم ساختند و به تبدیل جامعۀ عصر صفوی به یک جامعۀ شبهانتقالی و پویا کمک کردند. نتایج نشان میدهد این گذار مقدماتی سبب شده است که انتقال انرژی و اطلاعات از نظامها و خردهنظامها با نقشآفرینی زنان، بهجای آنکه صرفاً از طریق نقشهای انتسابی و خاصگرا و... صورت بگیرد، از طریق نقشهای اکتسابی و عامگرا و... نیز صورت بگیرد و مقدمات پیکرهبندی جدیدی از سایبرنتیک سیستم عصر صفوی ایجاد شود.
Cybernetics, social system of action, model variables, transitional, traditional, post-traditional situation, the current research with a documentary strategy and in a descriptive-analytical way, and based on the existing historical data about women in the Safavid era, attempts to redraw the status of these women based on The model variables proposed in the structural functionalism theory of Talcott Parsons, which connects the science of history with other departments of social sciences. The main research question is how women in the Safavid era were able to be effective in the social system of their era. The hypothesis of the research is that women played an effective role in the transition of the society from the traditional to the post-traditional state, and this role was achieved through passing from attributive, emotional, general and qualitative roles to acquired, trans-emotional and specific roles. oriented and functional, they have provided to some extent and have helped to transform the society of the Safavid era into a semi-transitional and dynamic society. The results show that this preliminary transition has caused the transfer of energy and information from systems and sub-systems with the role of women, instead of only through assigned and specific roles, etc. Acquiring and generalizing roles, etc. should also take place, and the foundations of a new configuration of the cybernetics system of the Safavid era should be created.
خلاصه ماشینی:
با توجه به سؤال مطرح شده ، فرضيۀ پژوهش آن است که زنان عصر صفوي توانسته اند تا حدودي از طريق ايفاي نقش هاي دوگانه و متناقض ، به انتقال سيستم اجتماعي وقت ، از وضعيت سنتي به پساسنتي کمک کنند.
(57 بعد ديگري از نظريۀ او که در مقالۀ حاضر به عنوان ابزاري تحليلي براي بررسي نقش و جايگاه زنان در تحقق تکاليف کارکردي ساختار کنش اجتماعي عصر صفوي مورد استفاده قرار گرفته ، ناظر بر اين موضوع است که هر «نظامي در هر سطحي براي اينکه بقا پيدا کند بايد چهار نياز يا پيش نياز را برآورده کند.
(301 :1380 زنان همچنين در سطح نظام فرهنگي و خرده نظام اعتقادي، از طريق نهادينه کردن هنجارها و ارزش هاي نظام اجتماعي کنش در فرزندان که به مثابۀ نقشي انتسابي به زنان محول شده بود، به سکون و نگهداشت الگوها براي کل سيستم ياري مي رسانند، اما درعين حال رويکردهاي اعتراضي آنان نيز در برخي موارد نيز مشاهده مي شود.
در اين ميان مي توان به کتاب :ف ع١حشدن د نوشتۀ معزالدين اشاره کرد که ضمن ارائۀ تصويري از زنان با محدوديت هاي اندک و بنا بر حضور در بازار، تأمين و خريد مايحتاج به شخصه ، به حمام رفتن ، جواهر گروگذاشتن و حتي سفرکردن به تنهايي و امثال آن مشتمل بر دامنۀ فعاليت هايي فراتر از موارد يادشده براي زنان عصر صفوي است (فطرت ، نسخۀ خطي: ٣٠٦؛ فندرسکي، ١٣٨٨: س٨).
به عبارتي به رغم تحولات اجتماعي-سياسي گسترده اي که با تأسيس سلسلۀ صفوي رخ داده است ، ساختار موجود همچنان نقش هاي عاطفي را براي استمرار و بقاي خود از زنان انتظار دارد.