چکیده:
بُعد چهارم از مسائلی است که مرزهای فلسفه را درنوردیده و امروزه یکی از دغدغههای اصلی فیزیکدانهاست. با این حال، پیشینه و تاریخچة دقیق اين ديدگاه هنوز در هالهيی از ابهام است. در فلسفة غرب، بعد چهارم را با تکلّف در آراء برخی از اندیشمندان غربی سدههای میانه، مانند آنسلم، ریشهیابی کردهاند؛ با آنکه هیچ عبارت صریحی در اینباره در آثار آنها وجود ندارد. در جامعة فلسفی کشور ما نیز بعد چهارم تا ملاصدرا ریشهیابی شده است. هدف اين نوشتار آنست كه نشان دهد در جهان اسلام پیش از ملاصدرا، در آثار خواجه نصيرالدين طوسي عبارتهای کاملاً صریحی در اينباره وجود دارد. پیش از طوسی نیز گرچه عبارت آشكاري در منابع دست اوّل نیافتیم، ولي در منابع دست دوّم به برخی از متکلمان جهان اسلام، ازجمله نظّام، ابنراوندی و عبّاد، سخنانی نسبت داده شده است که محتوای آن چیزی جز چهاربعدگروی نیست. این مقاله بروش تاریخی، دیدگاههای اين اندیشمندان را گردآوری کرده و به تحلیل عقلی آنها خواهد پرداخت.
The fourth dimension is one of the problems that have left the borderlines of philosophy behind and are now among the main concerns of physicists. However, the accurate background and history of this view are still clouded. The roots of the fourth dimension can be traced back to the works and ideas of some thinkers of the Middle Ages, such as Anselm, in Western philosophy, although there is no explicit reference in this regard in their works. The roots of the fourth dimension have also been found in the works of Mulla Sadra in Iranian philosophical society. This paper aims to demonstrate that there are some clearly explicit statements about the fourth dimension in the works of Khwajah Nasir al-Din Tusi in the Islamic world before Mulla Sadra. The author has found no direct statement in this respect in first-hand sources; however, some ideas have been attributed in second-hand sources to some of the mutikallimun of the Islamic world, including Nazzam, Ibn Rawandi, and ‘Abbad, that focus on four-dimensionalism. Following a historical approach, this paper has compiled the views of these thinkers and analyzed them based on a rational approach.
خلاصه ماشینی:
بعد چهارم نزد آگوستین آگوستین در اعترافات، در مواجهه با دشواریهای زمان، در یک مورد این احتمال را بسیار کوتاه و گذرا پیش کشيده که شاید زمان امتداد ثابتي داشته باشد و گذشته و آینده هر یک در ظرف خود موجود باشند؛ امروزه میدانیم که فرض زمان چونان امر ممتد ثابت، همان بعد چهارم است: رأی دیگر میتواند آن باشد که گذشته و آینده وجود دارند، اما به این صورت که در گذر از آینده به حال، گویی زمان از پناهگاهی مخفی بیرون میآید و در گذر از حال به گذشته به مخفیگاه باز ميگردد.
ریشهیابی بُعد چهارم نزد متکلّمان مسلمان؛ نظّام، ابنراوندی، عبّاد و طوسي بررسیهاي ما در منابع دست اوّل نشان میدهد كه پس از آگوستین ظاهراً هیچ اندیشمندی به چنین احتمالی گرایش نداشته است تا اینکه خواجه نصیرالدین طوسی بصراحت زمان را امر ممتد ثابتي دانسته و میگوید: هر بخش از زمان، چه گذشته و چه آینده، بطور ثابت در جای خود باقی است.
حال، اگر آن انتساب درست بوده باشد، ابنراوندی میگوید: چون خداوند به آینده علم ازلی دارد، پس آن معلومها در هنگام علم خدا ثبوت و شیئیت دارند و این ثبوت و شیئیت نیز همان وجود آنهاست.
ميتوان گفت تا حدودي حتي در مورد ابنراوندی نیز همین مشکل وجود دارد که گاهي دیدگاه دیگری را به او نسبت دادهاند که مسئلة چهاربعدگروی را بچالش میکشد، چراكه دیدیم، خیاط معتزلی در کتاب الانتصار از کتابی مفقود از ابنراوندی نقل میکند که چون خداوند نمیتواند به متغیرات علم ثابت داشته باشد، پس اصلاً علم ندارد.