چکیده:
از منظر وبر، کنش رفتاری است که کنشگر به آن، معنایی ذهنی ضمیمه نماید. آلفرد شوتز بر این باور است که مقوله «معنا» در این تعریف، مبهم بوده و نیازمند تحلیلی فلسفی است. او با استمداد از «دیوره» برگسون و «زمان آگاهی درونی» هوسرل تلاش می کند که از حقیقت «معنا» پرده بردارد. در این راستا با رویکردی پدیدارشناختی به این نتیجه می رسد که تجارب زیسته اگو ذاتا معنادار نیستند، بلکه با نگرش و توجه اگو به آنها معنادار می شوند. در واقع، این اعمال آگاهی اگو هستند که به تجارب سپر ی شده او معنا می بخشند. براین اساس کنشگر، معنایی به رفتار خود ضمیمه نمی کند، بلکه با تخیل و تجسم یک عمل پایان یافته، آن را به عنوان طرح یا غایت کنش در نظر می گیرد تا آنکه از طریق اجرای کنش در آینده به آن دست یابد. پس، معنای کنش چیزی جز همان عمل طراحی شده نیست. در این مقاله ما در ابتدا با رویکردی توصیفی به تبیین نظریه شوتز در باب معنای کنش مبادرت می ورزیم، سپس در گام بعدی با رویکردی تحلیلی و انتقادی به بیان اشکالات آن از منظر حکمت اسلامی می پردازیم و درنهایت، در راستای اسلامی سازی علوم انسانی به بازخوانی مسایل آن براساس مبانی حکمت اسلامی روی می آوریم. یافته های پژوهش از این قرار است که از منظر حکمت اسلامی، «معنا» در معنای عامش همان چیزی است که صور ذهنی ما در علم حصولی از آن حکایت می کنند و «معنای کنش» همان عنوانی است که عقل از رابطه میان «حرکات و سکناتی معین» و «غایتی معین» انتزاع می نماید.
خلاصه ماشینی:
به اعتقاد شوتز، فلسفه «ديوره يا ديرند» برگسون و «زمانآگاهي دروني» هوسرل، سرانجام حل معماي معنا را ممکن ميسازند (همان، ص 13)؛ زيرا با استمداد از آموزههاي فلسفي آنها در باب چگونگي قوامبخشي و شکلگيري معناي يک تجربه زيسته در ديوره يا زمانآگاهي دروني ميتوان مسئله معناي کنش را حلوفصل کرد و تصوري شايسته و دقيق از آن به دست آورد (براي توضيح بيشتر در باب قوامبخشي معنا، تجربه زيسته ر.
بنا بر آنچه گذشت، در اثر حاضر تلاش ميکنيم براي نخستينبار با استناد به اثر برجسته شوتز، يعني پديدارشناسي جهان اجتماعي (Phenomenology of the Social World) به توصيف و تبيين راهکار شوتز براي حل مسئله معناي کنش بپردازيم، سپس در مرحله بعد با نگاهي تحليلي و انتقادي به ارزيابي و در ادامه به بازخواني آن از منظر حکمت اسلامي مبادرت ورزيم.
حال اين پرسش مطرح ميشود که چگونه تجارب زيسته فردي در جريان آگاهي در قالب واحدهاي قصدي، قواميافته و معنادار ميشوند؟ شوتز، براي پاسخ به اين پرسش، نخست از ديوره برگسون و سپس از آموزههاي هوسرل در باب زمانآگاهي دروني بهره ميبرد: 3.
شوتز، پس از ارائه مفهومي عام از «معنا»، به اين پرسش مهم ميپردازد که منظور از «ضميمهکردن معنا به رفتار» در تعريف وبر از کنش چيست؟ از منظر وي، کاربرد واژه «ضميمهکردن» در اينجا يک استعمال مجازي و استعاري است؛ زيرا معناي يک تجربه، نه يک تجربه ثانوي و جديد است که به نحوي به اولي ضميمه شده باشد و نه محمول يک تجربه فردي است که به واسطه چنين استعمالاتي مانند «داراي معنا» و «معنادار» اظهار شود.