چکیده:
پس از آنکه بپذیریم حسن و قبح افعال عقلی است و نه شرعی، و یقینی است و نه مشهوری و عقلایی، نوبت به این پرسش می رسد که آیا بدیهی است یا نظری؟ ثمره این بحث آنجا ظاهر می شود که در صورت وجود گزاره بدیهی در اخلاق، علم اخلاق دست کم در اثبات برخی گزاره های نظری خود، از علوم دیگر بی نیاز می شود. هرچند علامه مصباح یزدی گزاره ای مانند «عدل حسن است» را اولی می داند، اما در نهایت، علم اخلاق را فاقد گزاره بدیهی می شمرد. این نوشتار به روش توصیفی و تحلیلی به حل این تعارض ظاهری پرداخته و به این نتیجه دست یافته که از نظر علامه مصباح یزدی، قضیه مزبور یک قضیه حقیقیه است که بر وجود مصادیق در خارج دلالت ندارد. با توجه به انحصار قضایای حقیقتا بدیهی در اولیات و وجدانیات، مصادیق عدل تنها زمانی بدیهی خواهند بود که افزون بر اولی بودن، وجدانی هم باشند، در حالی که این مصادیق به صورت وجدانی و با علم حضوری قابل شناخت نیستند. به بیان دیگر، هرچند قضیه مزبور اولی است، اما وجدانی نیست و صرف اولی دانستن کافی نیست تا به وجود گزاره بدیهی در اخلاق باور داشته باشیم؛ زیرا با صرف تحلیلی و اولی بودن حسن عدل، مشکل ارتباط این قضایا با خارج و صدق آنها بر واقعیت های عینی حل نمی شود و نمی توان این قضایا را به واقعیت های عینی و خارج از ذهن نسبت داد، مگر آنکه اثبات گردند. بر این اساس و با توجه به نظریه «مبناگرایی»، علم اخلاق به مثابه یکی از اقسام حکمت عملی، برای اثبات گزاره های خود به بدیهیات حکمت نظری نیازمند است.
After we accept that goodness and badness of actions are rational and not legal, and that they are certain and not popular and rational, it is time to ask whether it is obvious or theoretical? The results of this discussion appear when there is a self-evident statement in ethics, the science of ethics - at least - needs other sciences to prove some of its theoretical propositions. Although Allameh Misbah Yazdi considers a proposition such as "justice is good" as the first, but in the end, he considers the science of ethics to be devoid of self-evident propositions. Using a descriptive-analytical method, this paper has resolved this apparent conflict. The results show that according to Allameh Misbah Yazdi, the mentioned case is a real case that does not imply the existence of examples outside. According to the monopoly of truly self-evident cases in a priori and conscience, the cases of justice will be self-evident only when, in addition to being a priori, they are also conscientious, while these examples cannot be known conscientiously and by direct knowledge. In other words, although the aforementioned case is a priori, it is not a conscientious one, and simply knowing it a priori is not enough to believe in the existence of a self-evident proposition in ethics; Because considering the goodness of justice as analytical and primary, cannot solve the problem of the connection of these issues with the outside world and their validity on objective realities. And these cases cannot be attributed to objective realities outside the mind, unless they are proven. Based on this and according to the theory of "fundamentalism", the science of ethics, as one of the types of practical wisdom, needs the axioms of theoretical wisdom to prove its propositions.
خلاصه ماشینی:
به بيان ديگر، هرچند قضيه مزبور اوّلي است، اما وجداني نيست و صرف اوّلي دانستن کافي نيست تا به وجود گزاره بديهي در اخلاق باور داشته باشيم؛ زيرا با صرف تحليلي و اوّلي بودن حُسن عدل، مشکل ارتباط اين قضايا با خارج و صدق آنها بر واقعيتهاي عيني حل نميشود و نميتوان اين قضايا را به واقعيتهاي عيني و خارج از ذهن نسبت داد، مگر آنکه اثبات گردند.
6. ديدگاه آيتالله مصباح يزدي بهرغم آنکه قول به بداهت برخي قضاياي اخلاقي طرفداراني دارد و آيتالله مصباح يزدي نيز تحليلي از دو قضيه «عدل حسن است» و «ظلم قبيح است» ارائه ميکند که به بداهت و اوّلي بودن اين دو قضيه ميانجامد، اما در نهايت، بر اين باور است که علم اخلاق فاقد گزاره اخلاقي است و تمام قضاياي اخلاقي، نظري و نيازمند برهان هستند (مصباح يزدي، 1384ج، ج 1، ص 122ـ128؛ همو، 1383، ج 1، ص 245ـ252).
آيتالله مصباح يزدي ازيکسو مفاهيم و قضاياي اخلاقي را فطري و وجداني نميداند، اما از سوي ديگر، حُسن و بايستگي عدل و قبح و نبايستگي ظلم را تحليلي و بديهي اوّلي ميداند؛ با اين بيان که حسن عدالت و لزوم رعايت آن در ادراکات عملي، از جمله قضاياي تحليلي است و راز بديهي بودنش نيز در تحليلي بودن آن نهفته است.