چکیده:
پولس به عنوان بحث انگیزترین الهی دان مسیحی، که برخی او را موسس دوم شریعت مسیحی می دانند، سخنانی درباره انسان و شاید با محوریت انسان دارد که به راستی اساس اندیشه های الهیاتی او در مسیحیت است؛ ایده هایی درباره چیستی انسان، معیار انسانیت، ویژگی های روح، اختیار، سرشت انسانی، کرامت انسان و...، که همچون ریسمانی اندیشه های پولس را به هم متصل می کند. استنباط و بررسی این اندیشه ها نقش ویژه ای در فهم مسیحیت پولسی دارد. روش ابتکاری نگارنده برای استنباط اندیشه های پولس، صرفا استفاده از نامه های او برای تفسیر اندیشه های او (تفسیر پولس به پولس) بوده و برای نقد این اندیشه ها بر آموزه های کتاب مقدس تاکید شده است تا از این منظر به تصویر دقیقی از اندیشه های انسان شناختی او و نقدهای آن نایل آید.
As the most controversial Christian theologian and the second founder of Christian law –as some believe-, Paul has some words about man - and perhaps in the subject of man - which is the basis of his theological thoughts in Christianity; ideas on what is human, the standard of humanity, the characteristics of the soul, choice, human nature, human dignity, etc., which connect Paul's thoughts together like a string. The perception and study of these thoughts has a special role in understanding Paul's Christianity. The author's innovative method to infer from Paul's thoughts is to use his letters to interpret his thoughts (interpretation of Paul's thoughts by Paul himslef); and the Bible’s teachings are used to criticize these ideas, to get an accurate picture of his anthropological thoughts and its criticisms.
خلاصه ماشینی:
استناد به اين قسمت از کلام پولس براي رد نظرية داروين، دقت جالبي است؛ اما صرف استناد به اين آيات بدون انضمام آموزههاي ديگر پولس، با اشکالاتي روبهروست که توجيه آنها دشوار است؛ اما در ميان تعاليم مسيحيت پولسي مواردي را ميتوان برشمرد که کاملاً در جهت مخالف مذهب دارويني است که به چند مورد بهاختصار اشاره ميشود: الف) آموزة گناه نخستين: در تعاليم مسيحيت پولسي، گناه عبارت است از تعدي بر شريعت يا عدم امتثال آن (روميان، 3: 23؛ غلاطيان، 3: 10ـ12)؛ و نخستين گناه بشر همزمان با زندگي نخستين انسان بوده است؛ ولي بنا بر نظریة داروين، انسان محصول يک ارتقا و تکامل حلزوني است که در حقيقت، فرزند طبيعت بود و بهتدريج به اين مرحله رسيده است و سؤال اينجاست که طبق اين ديدگاه، انسان در چه زماني و در چه دورهاي تحت شريعت خداوند قرار گرفته و بر آن تعدي کرده است؛ و اساساً نياز به شريعت، با کدام يک از اصول دارويني توجيه ميشود؟ (آنس، 1888، ج 2، ص 20) ب) آموزة سقوط از قداست ذاتي: داروين در فرضية خود هيچ جايي براي خلق فطرت (نيک يا بد) يا صورت الهي در اثنای تکامل در نظر نميگيرد؛ بلکه سعي دارد بهگونهاي علمي وجود روح را بهمعنايي که در کتاب مقدس آمده است، رد کند (داروين، 1871، ص 75).
Schroeder, F, 1981, "Paul, Aposle, ST", in New Catholic Encyclopedia, Washington D.