چکیده:
پرسش محوری جستار حاضر، توصیف و تحلیل تطور تاریخی آموزۀ دوستی (محبت) افلاطونیـارسطویی در آیینۀ اندیشۀ فارابی و خواجه نصیرالدین طوسی است. روش تحقیق، مطالعۀ تاریخی است که علاوه بر توصیف، به چرایی این تطور نیز میپردازد. بحث دوستی در اندیشۀ ارسطو در کتاب اخلاق نیکوماخوسی مطرح شده و رگههایی از آموزه¬های افلاطونی در آن قابل مشاهده است. این بحث در فلسفۀ دورۀ اسلامی از جهاتی دچار دگردیسی شد، ازجمله از حیث تنوع محبوب (و بالاترین محبوب)، از حیث دامنه، یعنی فردگرایانه یا جامعهگرایانه بودن، و از حیث خودخواهی یا دیگرخواهی. از حیث تنوع محبوب، از دوستیِ بافضیلت به محبت نسبت به حکیم (خدا) رسیده است، از حیث دامنه، شاهد تغییر گفتمان از دوستی سیاسی ـ اجتماعی، به محبت بمثابه نوعی خصلت درونی هستیم که آثار فردی و اجتماعی دارد، و از خودخواهی و دیگرخواهی گذر کرده و مطابق با قاعدۀ سنخیت، به محبت ازـاویی (خدایی) رسیده است. تأثیرپذیری از آراء متفکرانی همچون فلوطین و همچنین نقش دین، فرهنگ، عرفان و واسطههایی چون آراء ابن¬سینا، آثار ابن¬مسکویه و شیخ اشراق در تبیین این دگردیسی اهمیت دارد. مبانی خاص فلسفی و کلامی فارابی و طوسی و همچنین برخی آراء اخلاقی ایشان، مهمترین عامل برای تفسیر چرایی این دگردیسی است.
the present study provides a description and analysis of the historical development of the notion of aristotelean-platonic agape (love) in the philosophical thoughts of farabi and khwajah nasir al-din tusi. following a historical method, the author deals with the reasons behind this development in addition to describing it. the discussion of friendship (agape) in aristotle’s philosophy is propounded in his nichomachean ethics, where some traces of platonic notion are also observable. this discussion was transformed in islamic philosophy in certain respects, including the variety of the beloved (and the most beloved), individualistic or socialist aspect, and selfishness or selflessness aspect. regarding the variety of the beloved, the discussion has moved from virtue-based friendship (agape) to the love of the wise (god). as to its range, one can observe a change of dialog form social-political friendship to agape as an internal characteristic with individual and social effects. moreover, it has moved beyond selfishness and selflessness and, in conformity with the principle of congruence, reached the love from him (godly). the influential views of such thinkers as plotinus; the role of religion, culture, and gnosis, and the ideas of ibn sina, ibn miskawayh, and suhrawardi are of great importance in explaining this development. the particular philosophical and kalami principles of farabi and tusi as well as some of their ethical views are the most important factors in the interpretation of the underlying reasons of the mentioned development.
خلاصه ماشینی:
طرح مسئله مسئلۀمحوری در پژوهش حاضر، بررسی دگردیسی تاریخی نظریۀ دوستی و محبت افلاطونی ـ ارسطویی در فلاسفۀ دورۀ اسلامی، با تمرکز بر آراء فارابی و خواجهنصیرالدین طوسی است.
شاید آنجا که افلاطون میگوید «دوستی ناشی از برابری است» (افلاطون، 1367: 7/ 2194؛ همان: 4/ 906)، ارسطو شرایط کافی و لازم برای تشکیل جامعۀ سیاسی ـکه هدف آن نیل به بهزیستی و سعادت و آزادی اراده است (ارسطو، 1381: 158)ـ را بیان میکند.
از آنجاکه فیلیا، به نظریۀ فضیلتنگر ارسطویی قابل ارجاع است (زیرا ارسطو صرفاً دوستی بر اساس فضیلت را دوستی واقعی میداند)، محبت، در واقع به فضیلت تعلق میگیرد که فرد ابتدا در خود مییابد و دوستی، تسری این رابطه به دیگری است.
، قابل ارزیابی به نفع «خود» است، و مثلاً با بحث از اهمیت عشق در سعادت (افلاطون، 1350: 1/ 480) به خودگرایی نزدیک میشود و انواع مختلفی از عشق را مانند عشق به فرزندان، خودگرایانه تفسیر کرده است که «همۀ این محبتها و تلاشها بخاطر ابدیت و ازلیت» یعنی «شوق ماندگاری و جاویدانی» (همان: 500) است، اما این بمعنای نفی مطلق دوستیِ دیگری ـدستکم در برخی مواقعـ برای خود دیگری نیست.
دگردیسی در تحلیل ماهیت محبت: آنجا که محبت نزد ارسطو و فارابی بر اساس غایات آن تعریف میشود، طوسی، اشتیاق بالطبع به تألیف و اتحاد طبیعی افراد انسانی برای نیل به کمال جمعی و فردی را در بیان ماهیت محبت بمیان میآورد (همان: 258).
5. بیان چرایی تطور تاریخی نظریۀ ارسطویی در میان آراء افلاطون، توجه ارسطو معطوف به لیزیس و به تبع آن، دوستی و محبت است.