چکیده:
اگر محوریترین موضوعات هنجارشکنانۀ فروغ را در دفاتر شعری او جستجو کنیم، بیشک
یکی از آنها زن، جنس و جنسیت است. اشعار، نوشته ها و شیوة زیست فروغ همگی رنگ و
بوی اعتراض به وضعیت زنان و تبعیض جنسیتی موجود در جامعۀ آن روز را دارد. او در
نوشتهها و مصاحبه هایش، غالبا از این که آدمها، هنر و شعر را به دو جنس تقسیم کند، حذر
میکرد و برای او اصل خوبی و زیبایی و درستی بود اما واقعیتهای زندگی و فشارهای جامعه،
صدای اعتراضش را بلند میکرد. با وجود نگاههای عاشقانه و شاعرانۀ فروغ به مرد در بسیاری
از اشعارش، در لابه لای گفتار و مصاحبه ها، نگاه انتقادی او به مردان نیز نمود پیدا میکند. این
نقدها گاه صریح و بیپروا و توام با دعوت به مبارزه برای تغییر است.
خلاصه ماشینی:
راوي اول شخص (فروغ ) در قفسي اسير است و زندانبان او مردي است که اجازة پـرواز به او نميدهد؛ اما ماجرا زماني پيچيده ميشود که بدانيم مطلوب اين زنداني در آسـماني صاف و روشن است و او با اين که ميخواهد از قفس به شوق رسيدن به مطلوب خـود رها شود، دو مانع بزرگ را پيش روي خود ميبيند؛ موانعي که حتي اگر زندانبان غفلت کند و يا اصلا به او رخصت خارج شدن دهد، امکان پرواز ندارد؛ يکي اين که خود ديگر نفسي براي پرواز ندارد، و مانع ديگر، کودکي است که هر روز از پشت ميلـه هاي قفـس بر او بوسه ميزند.
اين شعر هر چند در دفتر دوم اشعار فروغ يعني ديوار بـه چاپ رسيد، اما پيش از چاپ اسير سروده شده بود و به خاطر همسر و پدرش آن را در مجموعۀ اسير منتشر نکرد (ر.
گفتم : خدا کيو ذليل کنه ؟ گفت : همون ها که به جون اين مردم بدبخت افتادن ؛ خانوم جـون هـيچ مـي دونين روزي چند تا جوون کشته مي شه ؟ نمي دانستم چه بگويم ، ولي او ادامه داد: ديروز تو روزنومه هرچي فحش و اسناد داشتن بـه آيـت الله دادن .
يک روز که بالأخره دلم خيلي سوخت ، گفتم : پروانه ، آخه چي شده ؟ خودش را فوري جمع کرد و گفت : خانوم جون چيزي نيس ، غمبـاده ، گـاهي ميـاد، خدا شما را سلامتي بده .