چکیده:
در تاریخ اندیشۀ فلسفی، بحث از علم و ادراک همواره بر محور نفس بوده و بدن بهمنزلۀ امری ثانوی دائماً در حاشیه قرار گرفته است. فیلسوفان اسلامی بهویژه مشائیان، علم و ادراک را فعل نفس و نه بدن میدانند. در این پژوهش سعی بر آن است تا با روش تحلیلیتوصیفی و با رویکرد تطبیقی، آرای علمالنفس ابنسینا و اندیشه موریس مرلوپونتی دربارۀ ادراک بدنمند بررسی شوند. در این راستا ابتدا آرای ابنسینا در باب اصول علمالنفسی و سپس نقش بدن در ادراک، واکاوی و در ادامه پدیدارشناسی ادراک و نقش بدن در آن از منظر موریس مرلوپونتی بررسی میشوند. ابنسینا با اعتقاد به دوگانگی نفس و بدن، نفس را مبنای ادراک دانسته است؛ اما در عین حال، از نقش بدن – اعم از تأثیر مستقیم و غیرمستقیم – در امر ادراک نیز غافل نیست. او نفس را همچون راکبی میداند که از مرکب خود یعنی بدن، در افعال و همچنین ادراک بهره میگیرد. درمقابل، نفس و بدن نزد مرلوپونتی با هم اتحاد دارند و بدن در امر ادراک دارای نقشی پررنگتر و برجستهتر است و به عبارتی، بدن، یگانه راه ادراک هستی است و آگاهی در بدن جاسازی میشود.
In the history of western and eastern philosophy, the discussion of science and perception has been centered on the soul, and the body has been on the sidelines. Islamic philosophers, especially Masha'is, consider science and perception to be the function of the soul and not the body. In this research, we try to analyze the views of Ibn-Sina and Maurice Merleau-Ponty's thoughts about bodily perception using an analytical-descriptive method and a comparative approach. In this regard, first Ibn-Sina's views on the principles of psychology and then the role of the body in perception are analyzed. Then, the phenomenology of perception and the role of the body in it are examined from the perspective of Maurice Merleau-Ponty. Believing in the duality of soul and body, Ibn-Sina considers the soul as the basis of perception, but at the same time, he is not oblivious to the role of the body in the matter of perception. He sees the soul as a rider that uses its compound, the body, in actions and perception. On the other hand, according to Merleau-Ponty, the soul and the body are united and the body has a more prominent role in perception; in other words, the body is considered the only way to perceive existence.
خلاصه ماشینی:
در ادراك حسی حضور ماده شرط است و تا زمانی که ماده حاضر باشد، احساس صورت خواهد گرفت و اگر حاضر نبود، احساسی حاصل نخواهد شد؛ بنابراین، وجودداشتن یا نداشتن احساس، دائر مدار حضور و غیبت ماده است و حضور و غیبت ماده نسبت به جسم، معنا پیدا میکند (فعالی، 1376: 109)؛ از همین روی، حواس پنجگانه مدخلیت تام و تمامی در حصول ادراکات حسی دارند و با توجه به اینکه محل و موضع این حواس، بدن است، ادراک حسی، ادراکی بدنمند و در ماده است؛ اما نکتهای که نباید از آن غافل شد آن است که در تحقق ادراک حسی، فقط وجود اندامهای بدنی کافی نیست، بلکه به داعیای که این اندامها را به سوی ادراک حسی سوق دهد، نیاز است که آن نشئتگرفته از نفس و درواقع محرک اصلی قوا و نیروهای بدنی است.
با توجه به اینکه فهم ادراک حسی مستلزم دقت نظر درباره تن است و نیز اولین تماس ما با عالم خارج ازطریق همین اجزا و حواس است و آنچه ما را با عالم ابژکتیو متصل میکند، همین تن ماست (پیراوی ونک، 1389: 68 )، در این بخش برای تبیین بهتر مراد مرلوپونتی از ابژه و نیز تفاوتی که با دیگران در این امر دارد، ابتدا مراد او را از سوژه و ابژه بیان شده و در ادامه به تعریف بدن ازنظر او پرداخته شده است: 2-1.