چکیده:
سعدی سخنوری است همهسویه و همهرویه. او کمابیش در همه کالبدهای سخن پارسی شاهکار آفریده است، مگر یکی که رزمنامه سرایی است؛ اما سعدی در چامهسرایی هم گاهی به شیوه گذشتگان سروده است؛ به راهی رفته است که چامهسرایان بزرگ کهن آن را میپیمودهاند. از همینروست که گاه سخنوران ستایشگر را نکوهیده و کارشان را پسندیده و شایسته ندانسته است. در این گفتار، به یکی از این نکوهشهای سعدی درباره بیتی از ظهیرفاریابی، یکی از استادان چامهسرایی، پرداخته میشود که در پهنه ادب پارسی آوازهای بلند یافته است. سعدی در این نمونۀ نکوهشآمیز، او را با زبانی اندرزگرانه، اما با چاشنی نکوهش، اندرز گفته است.
خلاصه ماشینی:
به راه تکلف مرو سعدیا, اگر صدق داری بیار و بیا تو منزلشناسی و شه راهرو, تو حقگوی و خسرو حقایق شنو چه حاجت که نه کرسی آسمان, نهی زیرپای قزل ارسلان مگو پایعزت بر افلاک نه, بگو روی اخلاص بر خاک نِه (سعدی، 1389: 209) آن نکوهش که نغز است و ناب و نیکو این بیت است: چه حاجت که نه کرسی آسمان, نهی زیرپای قزل ارسلان سعدی در این بیت از بوستان، یادی از بیتی پرآوازه آورده است در چامهای ستایشی، بلند، ارجمند که چامهسرای نامبردار، ظهیر فاریابی در پیوسته است در ستایش یکی از اتابکان آذربایجان، او در بیتهایی از این چامه ستایشی گفته است: فریاد من ز طارم گردون گذشت و نیست, امکان آنکه زحمت آن آستان دهد نه کرسی فلک نهد اندیشه زیرپای, تا بوسه بر رکاب قزل ارسلان دهد (ظهیر فاریابی، 1389: 184) خوب، آنچنان که شیوه سخنوران ستایشی است، ظهیر فاریابی در بخشهای فرجامین چامه از ستوده خود درخواست کرده است که روزی و راتبه او را بدو برساند.