خلاصه ماشینی:
"اما،از سوی دیگر،اغلب از ایبن بابت احساس دغدغه میکنم و از خود میپرسم آیا اینگونه جدایی نظریه از عمل اساسا امکان پذیر است؟ازاینرو،در این نوشته میخواهم پرسش مزبور را تنها در مورد پژوهش تاریخی پیش بکشم،و بهجای اینکه بپرسم آیا مورخ باید بیطرف باشد،سؤال کنم که آیا او اصولا میتواند بیطرف باشد،زیرا این پرسشی است که اول باید به میان آید.
یگانه مورخ سیاسی خالی از پیشداوری کسی است که شخصا هیچ نظر سیاسی نداشته باشد؛کسی باید تاریخ هنر بنویسد که کاملا از ذوق هنری بیبهره باشد؛هرکس که احیانا روزی در نبرد شرکت کرده باشد فاقد صلاحیت لازم برای نگارش تاریخ جنگها و شیوههای جنگی است؛الی آخر،تا سرانجام به جایی برسید که بگویید تنها داور صالح زیبایی زنانه،مرد اخته و خصی است.
چه چیز احمقانهتر از اسف خوردن بر پیشداوریهای کسانی مانند گیبن3وگروت و مکولی و رستوفتسف هنگامی که خواننده خود میبیند که آنچه ذهن ایشان را به درجهای از شوق و حرارت رسانیده که ژرفتر و پر بارتر دربارهء مسائل تاریخی بیندیشند دقیقا همان پیشداوریها بوده است؟روستوفتسف از کمونیستها متنفر بود زیرا خود و دوستانش را به خاک سیاه نشانده بودند؛اما همین واقعیت تنفر اوست که با تفسیر جدیدی از تاریخ سدهء سوم[میلادی]به افکار همهء ما غنا بخشیده است.
اما مورخی که ابدا هیچ تجربهء سیاسی یا جنگی ندارد،چگونه باید به ذهن دولتمردی مانند ریشلیویا سرداری همچون مارلبورو1نفوذ کند و خود را بهجای او بگذارد؟اگر من دلدادهء زنی زرین موی باشم،ممکن است به شگفت آیم که چگونه امکان دارد کسی عاشق زنی سیاه گیسو شود؛ولی باز احتمال درک تجربهء او برای من بیشتر است تا اینکه هرگز به هیچ زنی عشق نورزیده باشم."