چکیده:
در این مقاله تحلیل معناشناختی کارنپ و تحولات فکری وی در خصوص مسألة رئالیسم بررسی
میشود. هدف نهایی کارنپ اتخاذ موضعی بی طرفانه نسبت به مسألة رئالیسم است.
مقایسهای میان موضع نهایی کارنپ و موضع رئالیسم ساختاری راسل به عمل خواهد آمد و
در نهایت به ارزیابی و میزان توفیق رویکرد کارنپ خواهیم پرداخت.
خلاصه ماشینی:
"بنابراین این پرسش طرح میگردد که آیا اظهارات ما دربارة این هویات نظری بیمعنا است؟ کارنپ معتقد بود اگر بتوان شرایط صدق این اظهارات را در زبانی که از نقطه نظر هستی شناسانه شامل هویات مشاهده پذیر است مشخص کرد، این نتیجهگیری، یعنی بیمعنا بودن احکام نظری، ضروری نخواهد بود.
از طرفی هر چند در ارائة نظریه، نوعا از الفاظ و محمولات نظری استفاده میشود، ولی برای استفاده از نظریه ضرورتی ندارد که الفاظ نظری را به عنوان اسامی خاص (names) تلقی کنیم، بلکه میتوان توابع گزارهای (propositional functions) در نظر گرفت که به جای الفاظ و محمولهای نظری در آنها از متغیرها استفاده میشود و در فرمولهای حاصل، با مقید کردن متغیرها به سورهای وجودی جملاتی به دست میآید که دارای ارزش صدق است و از این رو میتوان از آنها برای بیان احکام استفاده کرد.
به بیان کارنپ اگر پرسش از واقعیت را درونی تلقی کنیم، پاسخ ر _______________________________ 1_ جملهای مثل S که تنها شامل الفاظ مشاهدتی است در نظر بگیرید: میتوان با روشهای منطقی محض یا روش تجربی یافت و این بسته به این است که چارچوب زبانی که هویت مورد نظر ما در آن به کار رفته است، منطقی باشد یا تجربی.
مسألة دوم، تحقق سطحی (trivial realization) یا پیش پا افتاده است، که بیان این مطلب بود که وجود رابطهای که ساختار W را روی دامنة هویات مشاهده ناپذیر نتیجه دهد، یک ادعای پیش پاافتاده است که منطقا تنها از همین واقعیت که افرادی به تعداد کافی در دامنه وجود دارد، نتیجه میشود."