خلاصه ماشینی:
این نوشته مختصر که به برخی از زوایای نهفته زندگی آن مرحوم نظر خواهد افکند، از آغاز به ناتوانی و قصور خود در ارائه بسیاری از جنبههای حیات پرافتخار آن شادروان اذعان دارد، اما راقم این سطور از یک سو طنین اندرز مولانا را که میفرماید: آب دریا را اگر نتوان چشید هم به قدر تشنگی باید چشید در گوش جان خود دارد، و از سوی دیگر سنگینی دین اخلاقی و علمی نسبت به استاد را، که سالها در محضر پرفیضش تلمذ نموده و از مراتب علمی و اخلاقی آن شادروان بهرهمند بوده است، بر دوش وجدان خود احساس میکند.
)اگر این جمله را پاکنویس کنید و به روزنامه اطلاعات بدهید، آن را چاپ میکند؟» آن مرحوم گاهی نیز از فرصت استفاده مینمود و بدون آن که دانشجویان او احساس کنند مطلبی که استاد میگوید خارج از درس است.
در این باب به نقل خاطرهای از زبان یکی از همکاران همسن و سال آن مرحوم میپردازم: هنگامی که استاد ریاست دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تبریز را بر عهده داشت، رئیس وقت دانشگاه، فردی از آشنایان خود را که جهت اشتغال در گروه آموزشی زبان و ادبیات فرانسه درخواست استخدام کرده بود، تلفنی به او معرفی و درباره استخدام او توصیههایی میکند.
امیلزولا، رئیس مکتب ناتورالیسم را که در مقالهای که در تاریخ 13 ژوئن 1881، در روزنامه«فیگارو»ی پاریس به چاپ رسانده و در آن، ضمن تجلیل فراوان از لیتره، به تحقیر ویکتور هوگو پرداخته بود، مورد خطاب قرار داده و در بخشی از بحث شیوا و پرمحتوای خود درباب ضرورت شعر و هنر در زندگی انسان و تأثیراتی که این دو پدیده در تلطیف احساس و اندیشه انسان دارد.