چکیده:
مطبوعات و به طور کلی جامعه اطلاع رسانی آمریکا، هر کدام به نحوی وابسته و یا متعلق به شرکتهای بزرگ تجاری هستند. کسانی هم که در این رسانهها به کار مشغول هستند، تحت امر این شرکتها به حساب میآیند. این رسانهها جریان غالب خبر و اطلاع رسانی را در کشور به عهده دارند. افرادی که در خدمت این رسانهها هستند، باید دارای چارچوب ذهنی مشخصی باشند؛ چارچوبی که شرکتهای تجاری بزرگ مشخص میکنند. نتیجه این میشود که خوراک فکری یک کشور را تعدادی شرکت تجاری بزرگ تأمین میکنند و به این ترتیب، این شرکتها هر آنچه را که لازم میدانند عملی میسازند و کسی با آنها مخالفت نمیکند؛ چرا که این رسانهها با مشغول ساختن مردم به امور بی فایده، آنها را از مسائل مهم منحرف ساخته اند.
خلاصه ماشینی:
"سخنان این افراد مسائلی نیست که به همه مردم به عنوان کارکرد این مراجع گفته میشود، بلکه مسائلی است که افراد عضو مراجع قدرت در میان خود رد و بدل کرده و در مورد آنها تصمیم میگیرند.
دلیل دوم این است که وقتی شما در یک نظام آموزشی نخبه قرار میگیرید، یعنی وقتی که به آموزشگاههای خاصی میروید (مانند آکسفورد و غیره)، در آنجا یاد میگیرید که مسائل خاص و مشخصی هستند که شایسته نیست بگویید و افکاری وجود دارند که شایسته نیست در ذهن خود نگاه دارید.
وقتی رسانهها را نقد میکنید و دیگران را متوجه این مسئله میسازید که مثلا آنتونی لویس یا شخص دیگری مطلبی را نوشته است که مطابق خواستهها و مورد حمایت سیستم قدرت است؛ این کار شما نویسندههای مذکور را بسیار عصبانی میکند.
موضوع این است، چه صحبتهایی در میان رهبران اصلی صنعت روابط عمومی رد و بدل میشود؟ دومین مسئله ای که باید مورد بررسی قرار گیرد، چیزی است که آن را «روشنفکران عمومی» و یا «متفکرین بزرگ» مینامند.
بنابراین سؤالی که مطرح میشود این است: چگونه شما توانستید مردمی صلح طلب را تبدیل به دیوانگانی ضد آلمانی کنید که تصمیم گرفتند به جنگ آلمانها بروند و آنها را به قتل برسانند؟ این کار نیاز به تبلیغات دارد.
نتیجه این شد که مجبور شدند، علوم سیاسی را به جنگ سیاسی تبدیل کنند و مکانیسمهای تبلیغاتی را که به طور مشخص در طول جنگ جهانی اول برای کنترل افکار مردم استفاده میشد در این زمینه نیز به کار ببندند."