چکیده:
حکمت عملی در فلسفهء اسلامی،همانند حکمت نظری فربه و گسترده نبوده و حتی با گذشت زمان حضور آن کمرنگتر شده است.در چرایی کمرنگی آن نظریاتی وجود دارد که نقد و بررسی آنها تا حدودی میتواند مشخص کند که چگونه میتوان از این وضعیت رهایی یافت.بر این اساس راه برون رفت فلسفهء اسلامی از این وضعیت،بررسی علل تاریخی و دلایل معرفتی آن است.به نظر میرسد هنوز هم-با وجود بعضی از علل -چندان نمیتوان به رونق حکمت عملی و سیاست در فلسفهء اسلامی خوشبین بود؛مگر اینکه به ضرورت حضور تأملات عقلانی در حوزهء مسائل سیاسی در کنار تأملات نصی اذعان شود.
خلاصه ماشینی:
"در مورد این پیش فرض عدهای از صاحبنظران مخالفند و میگویند که در فلسفهء اسلامی به نوعی این توجه به حکمت عملی و به طور اخص حکمت سیاسی وجود دارد و کسانی مانند سهروردی به همین دلیل به شهادت رسیدند که در باب سیاست نظریاتی داشتند و همهء حکمت متعالیه در جهت سوق انسان در این سفرهای چهارگانه به سوی خدا است و طبیعی است که در درون آن و به تعبیری روح آن رهبری مردم به سوی آن وحدت است.
به طور کلی در باب این قول میتوان گفت که به فرض قبول اینکه بعضی از مسائل سیاست و حکمت عملی با فقه همپوشانی داشته باشد،ولی اولاد این تمام مباحثی نیست که در فلسفه سیاسی به آن میپردازند و ثانیا بسیاری از مباحث حوزهء حکمت سیاسی در کلام در باب شرایط حاکم و شیوهء حکومت مطرح شده است که میتوانست فیلسوفان را به وادی سیاسی هم بکشاند؛چرا که فیلسوفان اسلامی در مباحث خود یا موضوع را از یونانیان میگرفتند و یا از متکلمان و البته در مواردی هم مبدع بودند.
ثانیا،رفتهرفته به این نکته اذعان میشود که بخشی از مباحث سیاست و حکمت عملی اساسا از حوزهء مباحث نقلی خارج است و اگر حتی در فقه هم مطرح شود،به تأملات عقلی نیز نیاز است و ثالثا،در دورهء جدید به جایی رسیدهایم که دیگر نمیتوان تنها به مخاطب درونی در جهان اسلام اندیشید و به یک زبان بینالمللی نیازمندیم و این زبان چیزی نیست جز زبان عقلی و فلسفی."