چکیده:
در این مقاله،کوشش شده است این همنگریها و شباهتها نمایانده شود.با این تفاوت که تفکرات خیام فیلسوفانه است و تفکرات عطار،فلسفهء عرفانی اوست.بدون شک رباعی و دو بیتی از قالبهای کوتاه و دلنشین ایرانی است، همانگونه که دو بیتی،زبان و حال مردم عراق عجم بوده است-که به فهلویات مشهور بوده-رباعی یا چهارگانه زبان دل مردم خراسان بوده است. بزرگان رباعی سرا از رودکی گرفته تا شیخ ابو سعید ابی الخیر،خواحه عبد الله انصاری،عمر خیام نیشابوری و...خصوصا عطار نیشابوری،همگی از خراسان بودهاند. مجموعهای که از رباعیات خیام در دست است به روزگار جمعآوری شده و بسیاری از آنها،رباعیات سرگردان است.عطار نیشابوری خود، رباعیهای خود را در مجموعهای به نام مختارنامه در 50 فصل تدوین نموده است. بهضی از رباعیاتی که به نام خیام رقم خورده است،از طبع عطار تراویده است و بسیاری از رباعایت عطار،همان مضامین رباعیات خیام را دارد.
خلاصه ماشینی:
"در پیش بنه صراحی و بر کف،جام با سبز خطی به سبزهزار،ای ساقی (همان651/) صبح از پس کوه،روی بنمود،ای دوست خوش باش و بدان،که بودنی بود،ای دوست هرسیم که داری به زیان آر،که عمر چون درگذرد نداردت سود،ای دوست (همان061/) 4-ذرات خاک،اعضاء خاک شده زیبا رویان و شیرین دهنان است،به همین اعتبار، خیام به زندگان هشدار میدهد که حتی«گرد بر آستین نشسته»را باید«با آزرم» بفشانی که«رخ نازنینی»است و به خاکبیز پند میدهد که«نرمک نرمک»خاک ببیزد که آن خاک،«مغز سر کیفیاد»و«چشم پرویز»است: هر ذره که بر روی زمینی بوده است خورشید رخی،زهره جبینی بوده است گرد از رخ آستین به آزرم فشان کان هم رخ خوب نازنینی بوده است (هدایت58/) ای پیر خردمند!پگهتر برخیز وان کودک خاک بیز را بنگر تیز پندش ده و گو،که نرم نرمک میبیز مغز سر کیقیاد و چشم پرویز (همان/همان صفحه) یا: هر سبزه که بر کنار جویی رسته است گویی ز لب فرشته خویی رسته است پا بر سر هر سبزه به خواری ننهی کان سبزه،ز خاک لالهرویی رسته است (همان88/) عطار نیشابوری نیز به همین وسواس فلسفی-اما با نگرشی عرفانی-دچار است، خاک زمین را تن سیمبری و نقلدان دهنی میبیند و فریاد میزند: ای دل!دانی که کار دنیا گذری است وقت تو گذشت،رو که وقت دگری است بر خاک مرو به کبر و بر خاک نشین کاین خاک زمین نیست،تن سیمبری است (اشرفزاده101/) و: اجزای زمین،تن خردمندان است ذرات هوا،جمله لب و دندان است بندیش!که خاکی که برو میگذری گیسوی بتان و روی دلبندان است (همان301/) و: هر سبزه و گل که از زمین بیرون رست از خاک یکی سبز خط گلگون رست هر نرگس و لاله،کز که و هامون رست از چشم بتی وز جگری پر خون رست (همان301/) و: هر کوزه که بیخود به دهان باز نهم گوید بشنو تا خبری باز دهم من همچو تو بودهام در این کوی،ولی نه نیست همی گردم و نه باز رهم (همان201/) و: پیش از من و تو،پیر و جوانی بوده است اندوهگنی و شادمانی بوده است جرعه مفکن بر دهن خاک،که خاک خاک دهنی چو نقلدانی بوده است (همان،همان ص) و از اینگونه مضامین خیامی،در مختارنامه،بسیار میتوان یافت."