چکیده:
این مقاله از سه بخش تشکیل شده است . در ابتدا واژه (( قضا)) تعریف و معنای لغوی و اصطلاحی آن در فقه نوشته شده است . در بخش دوم به بررسی دلایل فقهی ممنوعیت قضاوت زن و نقد آنها پرداخته شده که تحت دو عنوان دلایل عقلی و نقلی قابل بررسی می باشد . دلایل نقلی شامل قرآن ، روایات و اجماع است و ادله عقلی تحت عناوین نقصان زن و عدم اهلیت او برای قضاوت ، لزوم مستور بودن و اختلاط نکردن با مردان ، سیره و اصل عدم جواز قضاوت زن مورد بحث واقع شده است، بخش سوم نیز به نتیجه گیری و تحلیل نهایی اختصاص یافته است .
خلاصه ماشینی:
"ممکن است گفته شود : بر فرض اثبات چنین برداشتی چگونه می پسندیم که زن در روابط خود با شوهرش در امور خانوادگی طبق معنای آیه تحت ولایت و سلطنت مرد باشد و لی در خارج از این روابط و خارج از خانه بتواند بر مردان از طریق دادرسی سلطه و حاکمیت داشته باشد ؟ در جواب می توان گفت قیاس امور فیما بین زن ومرد بعنوان زوجین با توجه به خصوصیت و ویژگی و اهمیت که کانون خانواده و روابط خانوادگی در اسلام دارد با سایر کانونهای اجتماعی که فاقد چنین خصوصیتی می باشند صحیح نیست و خصوصیات روابط زناشوئی مانع از تعمیم ولایت مرد در خارج از شئون و روابط همسری می باشد و تحقق اذن مرد در جواز افعال و اعمال و مشاغل مشروع و مباح زن کافی می باشد .
برخی به صراحت کمبود داشتن و ناقص العقل و سست رای بودن طبیعی زنان را ذکر کرده اند و برخی این نقص وعدم اهلیت را تحت عنوان غلبه احساسات زنان بر تعقل آنها بیان کرده اند مثلا در کشف اللثام فاضل هندی آمده است که : زن هرچند سایر شرایط قضاوت را داشته باشد نمی تواند قاضی شود به خاطر اینکه روایات دلالت بر نقصان عقل و دین او دارند و شهادت دو نفر آنها معادل شهادت یک مرد است و نمی توانند برای مردان امام جماعت شوند ."