چکیده:
نویسنده در این مقاله کوشیده است با اشاره به اثر ارزنده و بزرگ تاریخ بیهقی،ماجرای به دار آویختن حسنک وزیر و اتهامات وی را بیان کند و به تحلیل این داستان بپردازد.
خلاصه ماشینی:
"(همان،ص 227) اتهام چهارم حسنک این بود که در جلسهی محاکمه صراحتا به شیعه بودن خود اعتراف میکند و در واقع محمود را،که به قول خودش انگشت در جهان کرده است و قرمطی میجوید،مورد تمسخر قرار میدهد و نشان میدهد که توانسته است سالها با تقیه و کتمان عقیدهاش،درست بیخ گوش محمود وزارت کند و طوری اعتماد سلطان را جلب نماید که در دفاع از وی بگوید:«اگر او قرمطی شده من هم قرمطی شدهام و با فرزندان و برادران من برابر است».
آنان در هردورهای با رشادت برای دفاع از آرمان و عقاید خود جنگیدهاند؛از جمله رهبران آنان حسین(ع)است که در اینجا حسنک هم،چون خود را به حق میداند، به آن حضرت متوسل میشود و با پیروی از ایشان مرگ در راه عقیده را شهادت میداند و میگوید:«اگر امروز اجل رسیده است، کس باز نتواند داشت که بر دار کشند یا جز دار،که بزرگتر از حسین علی نیام، (همان،ص 230) اتهام بعدی(پنجم)که به حسنک وارد است این است که به قول بیهقی از تعدی مبرا نمانده و اموال مسلمین را،از جمله اموال برخی روحانیون درباری،که اتفاقا از خاندان میکال هم بودند،به غصب گرفته است.
ولی آیا در کتاب آسمانی ما هم،مرگ جبر است؟پس در این صورت فوز عظیم «شهادت»را چگونه باید تفسیر نمود؟ حسنک در جلسهی دادگاه،در مقابل سخن بوسهل که میخواهد او را بهعنوان یک سگ قرمطی بر دار کند،شجاعانه از خود دفاع میکند و میگوید:«عاقبت کار آدمی مرگ است و اگر امروز اجل رسیده است،کسی باز نتواند داشت که برداشت کشند یا جز دار»(همان،ص 236)."