چکیده:
در یک چشم انداز تاریخی،فرانسه از جمله قدرتهای مهم اروپایی است که در شکل دهی به تحولات و معادلات این حوزه از نقش و جایگاه در خور اعتنایی برخوردار بوده است.فرانسویان در استمرار این فرایند از آغاز جنگ سرد،اروپاگرایی را به یکی از محورهای شاخص سیاست خارجی خود تبدیل نمودند.با این همه،افول نسبی جایگاه اروپایی فرانسه در دوره پسا جنگ سرد زمینه را برای بازاندیشی برخی از آموزههای حاکم بر رهیافت اروپایی این کشور فراهم آورد.سیاست اروپایی سارکوزی نماد این باز اندیشی محسوب میشود.
مقاله حاضر سیاست مزبور را در پرتو عملکرد پاریس طی ریاست دورهای اخیر بر اتحادیه اروپایی تبیین و ارزیابی خواهد نمود.
خلاصه ماشینی:
"به همین سبب تحولات فرانسه بعد از جنگ جهانی دوم با سرنوشت وحدت اروپا گره خورده و این کشور در ارائه بسیاری از طرحهای ماندگار اروپایی مانند سیاست مشترک کشاورزی،قانون واحد،اتحادیه پولی و پیمان ماستریخت نیز نقش تعیینکنندهای ایفا نموده است.
به نظر میرسد فرانسه تلاش دارد تا سال 2009 را که آلمان سرگرم سیاست داخلی و مباحث انتخاباتی بوده و انگلیس به مدیریت رکود و بحران اقتصادی اشتغال دارد،به مفری برای تقویت رهبری خود در اروپا تبدیل نموده و نقش و جایگاه پاریس را به مثابه متحد ضروری واشنگتن به نمایش بگذارد.
ایده تشتت آفرین اتحادیه مدیترانهای و چالشهای مکرر محور آلمان و فرانسه،جانبداری از کاهش استقلال بانک مرکزی اروپا،رویاروییهای مکرر وی با مقامات و نهادهای اتحادیهای و انتقاد از سیاستهای لیبرالی مندلسون کمیسیونر انگلیسی و نماینده اتحادیه در مذاکرات تجاری دور دوحه و استمرار روابط دشوار با کمیسیون اروپایی،تلاش برای تمدید ریاست دورهای فرانسه فراتر از موعد زمانی مقرر و عدم دعوت از رهبران چک و سوئد به اجلاس سران حوزه پولی یورو و مانند آن از مهمترین مواردی بودند که به اصطکاک روابط فرانسه با سایر شرکای اروپایی این کشور انجامید.
هدف سارکوزی فضا سازی برای افزایش نفوذ و وزنه سیاسی فرانسه در اروپا و روابط بین الملل بود اما وی برای تداوم نفوذ با موانع،حساسیتها و رقابتهای سایر اعضای اتحادیه اروپایی مواجه بوده و همچنین ناگزیر است به مدیریت چالشهای متعددی مانند حفظ روابط مطلوب با انگلیس،بازسازی پیوندهای سنتی با آلمان و زمینهسازی برای روابط مطلوب با اوباما پس از گرایشهای نومحافظه کارانه پیشین خود بپردازد."