خلاصه ماشینی:
"با یکی از همین شاعرانی که در قید حیاتاند صحبت میکردم و بحث بر سر این بود که واقعا اگر نویسنده،شاعر یا منتقدی فوت کند،چه اطلاعاتی از زندگی او باقی میماند؟جواب مشخص بود: «هیچ» با چنین نگاهی بود که به فکر افتادم،سعی خود را معطوف به جمعآوری اطلاعات مربوط به زندگی فردی و جمعی اهل ادبیات کنم حتی زندگی خصوصی این شخصیتها هم میتوانست کمکی برای تحلیل آثار آنها باشد.
-معیار انتخاب شخصیتها برای کار چگونه تبیین شد؟ -معیار اصلی در انتخاب شخصیتهای ادبی قبل از همه نوآوری و تأثیرگذاری آنها بر ادبیات یک دوره و پس از آن شاخص بودن شخصیت مورد نظر در یک نحله ادبی بود که گرچه ممکن بود نوآوری نداشته باشد اما شاخص و تأثیر گذار بوده است.
مدتی گذشت تا یکی از دوستان (که بسیار هم لطف داشتند)از طرح پرسیدند که گفتم«تعطیل کردم»با اصرار مرا به اجرای طرح تاریخ شفاهی ادبیات معاصر تشویق کرد و وقتی گفتم تنها در صورتی این طرح تحقق دارد که از دانشجویان فعال و باسواد ادبی که ادعای هم نداشته و توجهی هم به درآمد مالی ندارند استفاده شود،بلافاصله با یکی از استادان رشته ادبیات تماس گرفت و خوست تا چند تن از دانشجویان خود را به من معرفی کند.
دانشجویانی آمدند تستهایی انجام شد و تعدادی برای همکاری دعوت شدند که بیهیچگونه تصادفی باید بگویم هم باسواد بودند و هم بدون چشم داشت وارد کار شدند(البته همه آن دانشجویان امروزه خود به محقق و یا خبرنگاری زبده تبدیل شدهاند که از همه آنها ممنونم)علاوه بر این دوستان عزیز،دو سه نفر هم از طرف دوستان دیگر معرفی شدند و گروه ما شکل گرفت:مهدی اورند،اردلان ایمرینژاد،کیوان باژن،علی شروقی،مریم طاهری،پژمان فیروزبخش،عبد الله مدنی و مریم گوشه."