چکیده:
حدوث و یا قدم عالم از مسایل بنیادی فلسفه وجودشناسی است که در تاریخ فلسفه اسلامی به عنوان یکی از پرنزاعترین مسایل محسوب میشود.در واقع پس از پذیرش این مطلب که در رأس هرم هستی مبدایی ازلی هست،سؤال میشود که خلقت و پیدایش عالم چه زمانی رخ داده است.آیا فاصلهیی بین وجود خدا و پیدایش عالم قابل تصور است یا خیر.پاسخ به این پرسش با توجه به پیش فرضهای فلسفی کلامی دشوار است،چرا که از یک طرف،خداوند قدیم و ازلی،علت تام نسبت به عالم بوده و معلول از علت تام تخلف نمیپذیرد.پس باید جهان هم ازلی و قدیم باشد و از طرفی دیگر،برحسب آنچه که از ظواهر کتب آسمانی به دست میآید،خداوند عالم را از نیستی و عدم به هستی آورده و خلق کرده است.پس باید عالم حادث باشد.میرداماد در مقابل نظریهی حدوث زمانی و حدوث ذاتی،بنیادیترین نظریه خود را تحت عنوان حدوث دهری مطرح کرده که در ضمن آن عالم را مسبوق به عدم واقعی میداند و میگوید:هرچند جهان آغاز زمانی نداشته،ولی یک آغاز فرازمانی داشته است و این قول برابر است با اینکه بگوییم وجود جهان مسبوق به عدم است.
The question of the contingency or eternality of the cosmos is one of the most challenging issues in the history of Islamic theology and philosophy. Can we justify a temporal gap between the existences of God - who is eternal- and the cosmos –which is contingent and temporal? Similarly، can we imagine such gap between a cause (God) and its effect (the cosmos)? What is the meaning of the creation from nothing (ex-nihilo) upon which religious scriptures insist? There are some justifications related to these questions. Mirdamad's solution is based on a conception named the metatemporal contingency (al-huduth al-dahri) which is different from the temporal and the essential contingency. In this paper we will study and analysis his viewpoint.
خلاصه ماشینی:
"میرداماد در مقابل نظریهی حدوث زمانی و حدوث ذاتی،بنیادیترین نظریه خود را تحت عنوان حدوث دهری مطرح کرده که در ضمن آن عالم را مسبوق به عدم واقعی میداند و میگوید:هرچند جهان آغاز زمانی نداشته،ولی یک آغاز فرازمانی داشته است و این قول برابر است با اینکه بگوییم وجود جهان مسبوق به عدم است.
وی با طرح ماهیت فراتجربی دهر به عنوان یک ساحت مابعد الطبیعی برای موجودات غیر مادی،جهان را حادث به حدوث دهری میداند و معتقد است این جهان مسبوق به وجود عالم ملکوت است و عالم ملکوت در ظرف دهر قرار دارد.
بدین معنا که پس از قبول اینکه در رأس هرم هستی جهان،مبدأیی ازلی و ابدی وجود دارد،که با علم و ارادهی خود این جهان را به وجود آورد،از زمان این رویداد سؤال میشود،آیا فاصله و انفکاک بین مبدأ و پیدایش عالم قابل تصور است؟ این مطلب از مسایل دشوار فلسفی بوده که اقوال وآرایی را نیز به دنبال داشته است و میتوان گفت که میرداماد اصلیترین نظریهی خود را در این زمینه تحت عنوان«حدوث دهری»ارائه داده است.
آنان معتقدند عالم امکان قدیم زمانی است؛ زیرا پذیرش حدوث زمانی عالم بدین معنا است که زمانی باید باشد که در آن زمان،عالم نبوده باشد،اما واجب تعالی وجود داشته باشد و این مستلزم فاصله افتادن در افاضهی فیض واجب میشود که با دائم الفیض بودن و صفات کمالیه خداوند منافات دارد.
اما میرداماد کلام متکلمان و فیلسوفان را برای توجیه ساختار جهان کافی نمیداند؛زیرا در حدوث زمانی بین وجود لا حق و عدم سابق تقابل منطقی حاصل نمیشود،به این دلیل که زمان آنها یکی نیست."