چکیده:
نقد ادبی در ادبیات عربی در دوره جاهلی و اسلامی،ذوقی و فطری،و به عبارت دیگر،براساس احساس و اثرپذیری درونی فرد بود.در دوره اموی نیز به همین شکل بود،تا اینکه در اواخر این عصر،اندکی رو به دقّت و تعمّق نهاد.پیشرفت گسترده ادبیات در عصر عباسی،تغییر و تحول در قضاوت و داوری بر آثار ادبی و نقد را نیز در پی داشت؛در نتیجه،چند گرایش مختلف،از جمله گرایش لغت شناسی،کلامی و فلسفی،به وجود آمد،تا اینکه نقد در دوره معاصر ادب عرب،با برخی قضایای فکری و مکتب های ادبی و جریان های اجتماعی غربی ارتباط پیدا کرد؛در نتیجه،مسائل و موضوعاتی از قبیل فرهنگ و سیاست،دین و جامعه،در حوزه نقد داخل و به ظهور مکاتب ادبی منتهی شد.
خلاصه ماشینی:
بدین ترتیب،نقد جدید عربی نه تنها اثرپذیر از نقد گذشتهء عرب بود،بلکه کاملا تحت تأثیر مکاتب فلسفی غرب نیز بود را میدانستند و در گوشههایی از کتابهای تاریخی موارد زیادی از ایشان در تشویق شعرا و نقد شعر آنان مشاهده شده است؛همانطور که ایشان حسّان بن ثابت را به هجو قریش تشویق میفرمودند: «اهجهم فو اللّه لهجاوک علیهم اشدّ من وقع السّهام فی غلس الظّلام»:قریش را هجو کن!به خدا سوگند هجای تو برای آنان از اصابت کردن تیر در تاریکی دردناکتر است»(ابنرشیق،؟: ج 1،ص 92) و نیز هنگامی که کعب بن زهیر برای عذرخواهی از پیامبر قصیدهء خود را سرود و به پیامبر عرضه کرد،ایشان او را بخشیده و بردهء(عبا)خویش را به او هدیه دادند و به همین خاطر این قصیده به «برده»معروف گشت(شوقی ضیف،1427 هـ:ج 2،ص 44).
با توجه به آنچه گفته شد،به این نتیجه میرسیم که نقد در عصر اسلامی،همچون عصر جاهلی،رشد چندانی ندانسته است؛بلکه بسیار جزئی و منحصر و مبتنی بر ذوق و عواطف شخصی و مقایسهء میان شعر جاهلی و معاصران بوده است و مباحثات و مجادلههای متداول بین شعرا تنها برمبنای رقابت با یکدیگر و اثبات برتری شعری خود بر دیگر قبایل بوده است؛به عبارت دیگر،نقد در این دوره با نقد جاهلی چندان تفاوتی ندارد و مانند آن،مبتنی بر عواطف و احساسات بوده و هیچگونه معیار و میزان دقیقی را برای قضاوت در نظر نمیگیرد(شوقی ضیف،1362:33).