چکیده:
مهمترین اصل از اصول عقاید ادیان آسمانی اعتقاد به معاد است و این اصل ارتباطی نزدیک با مسئله تجرد نفس انسانی دارد،زیرا اگر وجود نفس بعنوان یک جوهر مجرد که بعد از زوال بدن بتواند باقی بماند،ثابت نشود،بحث از معاد بیمعنا خواهد بود.نظر به اهمیت مسئله تجرد نفس، در این مقاله سعی شده است کلیه ادلهای که این سه حکیم برای اثبات تجرد نفس انسانی ارائه دادهاند،بدقت بررسی شود.ابتدا در مقدمه معنای تجرد و تعریف نفس بیان شده است و سپس در سه قسمت مجزا نظرات این سه حکیم مورد بررسی قرار گرفته است. در قسمت اول بیان شده است که نفس انسانی از نظر فارابی از چه زمانی مجرد میشود و چهار دلیلی که ایشان برای اثبات تجرد نفس بیان کرده است،بدون نقد و بررسی نقل شده است،زیرا که آن ادله در قسمت دوم به تفصیل در ضمن ادله ابن سینا مورد بررسی قرار گرفته است. در قسمت دوم هفت دلیل از این سینا ارائه شده است و ضمن تحلیل آن ادله این نتیجه حاصل شده است که فقط سه دلیل از این هفت دلیل بدون اشکال و از استحکام کافی برخوردار است. در قسمت سوم پنج دلیلی که صدر المتألهین باری اثبات تجرد نفس بیان کرده است،نقل شده است.این پنج دلیل بخوبی تجرد نفس انسانی را اثبات میکند،هرچند دو دلیل از این پنج دلیل در واقع از بیانات ابن سینا برای اثبات وجود نفس اقتباس شدهاند.
خلاصه ماشینی:
تجرد نفس از دیدگاه سه حکیم مسلمان (فارابی-ابن سینا-صدر المتألهین) علی ارشد ریاحی1 چکیده مهمترین اصل از اصول عقاید ادیان آسمانی اعتقاد به معاد است و این اصل ارتباطی نزدیک با مسئله تجرد نفس انسانی دارد،زیرا اگر وجود نفس بعنوان یک جوهر مجرد که بعد از زوال بدن بتواند باقی بماند،ثابت نشود،بحث از معاد بیمعنا خواهد بود.
در قسمت اول بیان شده است که نفس انسانی از نظر فارابی از چه زمانی مجرد میشود و چهار دلیلی که ایشان برای اثبات تجرد نفس بیان کرده است،بدون نقد و بررسی نقل شده است،زیرا که آن ادله در قسمت دوم به تفصیل در ضمن ادله ابن سینا مورد بررسی قرار گرفته است.
3-سومین برهان ابن سینا بر تجرد نفس انسانی22 اگر قوهء عاقله در یک عضوی از اعضاء بدن انسان منطبع باشد و بوسیلهء آن آلت تعقل کند،از دو حال خارج نیست،یا آلت جسمانی خود را ادراک میکند و یا ادراک نمیکند.
4-چهارمین دلیل ابن سینا بر تجرد نفس انسانی:52 تمام قوایی که بوسیله آلت جسمانی ادراک میکنند، این خصوصیت را دارند که استمرار ادراک آنها را خسته و ادراکهای شدید و سخت آنها را ضعیف میکند بطوریکه بعد از یک ادراک شدید،قادر به ادراک امر ضعیف نیستند، برای مثال،بدنبال صدای شدید،صدای ضعیف دیگر شنیده نمیشود و یا دیدن نور شدید موجب میشود انسان نتواند بلافاصله نورهای ضعیف را ببیند،اما در قوهء عاقله چنین نیست،زیرا کسی که مطلب پیچیده و سختی را تعقل کند،بلافاصله بعد از آن راحت میتواند مطلب سادهای را درک کند و ادامهء تعقل موجب خستگی نمیشود.