خلاصه ماشینی:
در«دیوان خاقانی»در بخش«قصائد کوچک»شعری بردیف«است» آمده که مبین احساسات معنوی شاعر بدوران آخرین سالهای زندگی اتابک جهان پهلوان بوده و خاقانی در این شعر بچند مسئلهء مهم اجتماعی و سیاسی تماس کرده و چندی از نتایج اخلاقی و فلسفی خود را بیان داشته است.
از این نامه که بسال 685 هجری قمری از تبریز به قزل ارسلان و با درگاه او مأنوس بوده«و اگر بخدمت شهریار بار یافته بخدمت آستان معلی فرصت اتصال نیافته»است: «و اصغر الخدم را در همه عمر غایت قصوای تمنی آن بوده است که روزی بخدمت آسمان معلی اعلی بارگاه جهانداری که آنجا پرویز و بهرام استاد سرای و چاکر و غلام زیبد در صف النعال خدم هم سلک پیشکاران حضرت شود و پیش عرش تخت پایهء آسمان سایهء خدا یگانی نصره الله تعالی شرف قبول یابد و تعاونی را که در معسکر بصباح و رواح جان خادم ببندگی (بنده کند)و العبودیة عبودیة العشق لا عبودیة الرق با ذات معظم جهانداری که عقل مشخص و عدل مصور مینماید رفته است تجدید کند...
». خاقانی این نامه را توسط داماد و شاگرد گرامی و عالمش مؤید الدین بدرگاه قزل ارسلان فرستاده و«پس از چند گاهی»تقدیم هدیهء دیگری را نیز وعده میدهد:«چون کمینه خادم را بخدمت رسیدن و بعذر خاک آستان بوسیدن از دست برنخاست و از پای برنیامد دو فرزند را پسری بالیغ و بلیغ و دختری محصنه محسنه بخدمت درگاه معلی خدایگانی نصر الله تعالی فرستاد و پسر اعز خلف صدق خواجه امام اجل عالم متبحر نحریر حبر خبیر مؤید الدین ملک العلماء فی العالمین سید افراد الفضلاء بالبراهین که بندهء حضرت خدایگانی است و پدید آوردهء اعظام و پروردهء انعام بارگاه خدایگانی عظم الله شنه و از تعریف دادن و مبالغت کردن مستغنی و دختر عذرا این قصیده غرا...