چکیده:
کمال نهایی انسان در سیر صعودی،رسیدن به حق تعالی است که همین امر،کمال و خیر او به شمار میرود؛زیرا انسان که خداوند او را مثال خودش قرار داده است دارای چنان شأنی است که بتواند به عنوان اشرف ممکنات،متصف به صفات حق و متخلق به اخلاق حق شود.از نظر ابن سینا،عارف کسی است که فکر خود را معطوف به عالم قدس نموده تا نور حق پیوسته بر باطنش بتابد.ابن سینا زهد و عبادت را به عنوان مقدمات سیر و سلوک عرفانی میداند او نخستین مرحله را«اراده»میداند که از آن به میل و رغبت تعبیر میکند و منشأ آن را یقیین برهانی و ایمان قلبی میداند. به نظر وی دومین مرحله«ریاضت»است که به معنای پرهیزگاری و انجام کارهای سخت یا تحمل رنج در راه تربیت خود میباشد.از نظر ابن سینا سالک پس از طی مراحل بعدی یعنی وقت،توغل،سکینه،خوف و تلبیس،طمأنینه،مشیت و عروج،به جایی میرسد که نظری به حق و نظری به خود به عنوان آیینه حق دارد.سرانجام عارف واصل در پایان این سلوک به مقامی دست مییابد که در آن تنها حق را مشاهده مینماید.
خلاصه ماشینی:
"ابن سینا زهد و عبادت را به عنوان مقدمات سیر و سلوک عرفانی میداند او نخستین مرحله را«اراده»میداند که از آن به میل و رغبت تعبیر میکند و منشأ آن را یقیین برهانی و ایمان قلبی میداند.
اما از آنجا که انسان در سیر صعودی خود میخواهد به عنوان انسان کامل و آینه تمامنمای حق باشد،باید افعال خود را در جهت این هدف سوق دهد و چون قوای نفس، منشأ صدور افعال بوده و این قوا نیز به دو دسته عامله(عملی)و عالمه(نظری) تقسیم میشوند؛پس باید در پی به کمال رساندن این دو قوه باشد و اما مقصود از قوه عالمه،قوهای نظری است که صور مجرد از ماده در آن منطبع شده و مبدأ معرفت میباشد و به آن«عقل نظری»گفته میشود و کمال آن به این است که انسان،خود را به یک عالم عقلی تبدیل نماید و صور معقوله در او به تجسم در آید.
مرحله هفتم:طمأنینه از نظر ابن سینا،مرتبه بالاتر از سکینه،طمأنینه است که ابن سینا از آن تعبیر به تغلغل میکند که به معنای رسوخ کردن است و برخلاف سکینه که گهگاه برای انسان حاصل میشود،حالت استقرار دارد.
این مرحله،گرچه آخرین مرحله سفر من الخلق الی الحق است ولی ابن سینا یادآوری میکند که انسان نباید گمان کند که به واسطه زهد و تسلط بر نفس،کار تمام میشود بلکه او باید بداند که همه اینها سرگرمی است؛حتی وقتی انسان به مقام فنا هم میرسد،همچنان صدها خطر بر سر راه است."