چکیده:
یکی از مباحث مهم در حوزه دینپژوهی، مسأله تعریف دین میباشد. اهمیت این مسأله از آن روست که تمام مباحث دینپژوهی به نحوی مبتنی بر تعریفی است که دینپژوه از دین پذیرفته است. یکی از رهیافتها در تعریف دین، رهیافت کارکردگرایانه است. این مقاله درصدد بررسی مبانی و لوازم تعریف کارکردگرایانه از دین و نقد آن است. ادعای ما در این مقاله آن است که رهیافت کارکردگرایانه به دین، هم بر پیشفرضهای نادرستی بنا شده است و هم لوازم غیر قابل قبولی بهویژه برای دینداران دارد و نمیتوان مباحث کلامی مانند ضرورت دین و قلمرو دین را بر تعریف کارکردگرایی از دین استوار ساخت.
خلاصه ماشینی:
"» (ابنبابویه قمی، 1421: 1/ 122) در این روایت نیز چندین امر عقلی و نحوه ترتیب و تحلیل عقلانی آنها که منجر به حکم عقلی در اثبات وجود خدا شود، پذیرفته شده است؛ یعنی اگر وجود انسان ذاتی بود و نیازی به ایجادکننده نمیداشت، سخن از مکون مطرح نبود و اگر مکون انسان مانند خود او متکی به غیر و ممکنالوجود (قائمبالغیر) باشد، باز طبق بطلان دور و تسلسل ـ که عقلی است ـ امکان حدوث و ایجاد نخواهد داشت.
اگر اخباریان و تابعان تفکر آنها معتقدند انسان هیچ ابزاری برای معرفت خدا ندارد و مبنای اندیشه آنها ظواهر برخی از روایات است، پس روایت معارض را چگونه تفسیر میکنند؟ از امام صادق(ع) نقل شده است: بندگان بهوسیله عقل، خالق خود را شناختند و فهمیدندکه خودشان مخلوق و او مدبر آنهاست و آنها در تحت تدبیر اویند...
برخی از معتقدان این تفکر دچار تضاد شدهاند و شاید با توجه به روایات بسیار در کارآیی عقل مجبور شدهاند توانمندی عقل در کسب معرفت الاهی را در نظر آورند؛ اما برای توجیه هماهنگی آن با عدم توان انسان عاقل در معرفت الاهی گفتهاند: پس روشن است که اگر غیری هم در معرفت خداوند متعال، دخالتی و نقشی داشته باشد، باز هم بدان معنا نیست که آن غیر در تعریف خداوند سبحان استقلالی دارد؛ بلکه خدای سبحان به اراده خود و طبق سنت حکیمانه خویش، معرفت خود را بهواسطة آن غیر برای اشخاص تحقق میبخشد."