چکیده:
مقاله حاضر پس از ارزیابی نقدها و خرده گیری های ابن رشد به ابن سینا و مقایسه و تطبیق مکاتب مورد نظر در باره چهار مساله «زیادت وجود بر ماهیت»، «امکان و وجوب»، «فیض یا صدور» و «قاعده الواحد» به این نتیجه رسیده است که ابن رشد به آن اندازه که در فهم مکتب ارسطو تلاش کرده و به تامل و تدقیق پرداخته، در فهم مکتب ابن سینا کوشش چندانی به عمل نیاورده است و در برخی مباحث از اصل با سوء فهم و تعبیری ناروا مرام ابن سینا را درک، دنبال و انتقاد کرده است.
خلاصه ماشینی:
با دقت در بيانات ابن سينا، منطقي بودن اصل تقسيم موجودات به ممکن و واجب و نيز صحت توصيف ممکن الوجود بالذات درحال وجود به وجوب بالغير واضح مي شود و اشکال ابن رشد مبني بر لزوم انقلاب حقيقت يا اجتماع نقيضين غير وارد مي نمايد؛ چرا که از شرايط اجتماع نقيضين «وحدت شرط» است ، حال آنکه اجتماع دو وصف امکان و وجوب، از دو جهت و با دو لحاظ ملاحظه شده است : يکي به لحاظ ذات شي ء با قطع نظر از علت وجود يا عدم آن و ديگري به لحاظ ذات شي ء موجود و با منظور داشتن علت وجودياش که در اين صورت متصف به وجوب بالغير خواهد شد و تحقق ماهيتي که في حد نفسه ممکن الوجود والعدم بوده و سپس به وجود آمدن چنين ماهيتي که اينک وجوب وجود پيدا کرده، به هيچ وجه انقلاب ذات و ماهيت نيست ، بلکه انقلاب ذات هنگامي رخ مي دهد که آن را در حال وجودش ديگر ممکن بالذات ندانيم زيرا در اين صورت طبعاً بايد واجب بالذات تلقي شود و بنابراين لحوق عدم يا سابقة عدم براي آن محال است ، حال آنکه فرض ما پيدايش چنين موجودي و عدم استحاله فرض عدم اوست .
سومين تالي فاسد مورد نظر ابن رشد نيز داراي دو نقطه ضعف اساسي است : يکي اينکه اين معني که امکان از سنخ قوه باشد و وجوب از سنخ فعليت و اجتماع اين دو به منزلة اجتماع متناقضين يا عدم و ملکه باشد صحيح نيست ، چرا که امکان و وجوب از ديد شيخ از جمله مفاهيم اضافي ، اعتباري و از معقولات ثاني است که با تقسيم بندي ديگر موجود به بالقوه و بالفعل و تداخل در آن تقسيم بندي منافاتي ندارد و لذا هيچ اشکالي ندارد وجود ممکن بالفعل باشد يا بالقوه.