چکیده:
نظام اداری کشور در پیشرفت جامعه، بهخصوص در جهت تحقق اهداف برنامهریزی
شده، نقش مهم و درخور توجهای دارد. بنابراین ضروری است در اجرای وظایف و
مسوءلیتهای خطیر خود، دارای ویژگیهایی همچون «سرعت و صحت عمل در کار» باشد،
بهطوری که با «بهرهگیری بهتر و بیشتر از وقت و منابع» موجود، به منظور دستیابی به اهداف
سازمان، قابلیت و توانایی شایستهتری احراز کند.
مطالعات نشان میدهد که نظام اداری در ایران بهرغم پیشینه تاریخی خاص، فاقد موقعیت
و شرایط مناسب و مطلوبی بوده است؛ و حتی با وقوع انقلاب اسلامی و ایجاد تحولات
سیاسی و اجتماعی در جامعه همچنان درگیر مسائل و مشکلات پیچیده اداری خاص خود
است. پارهای از این مشکلات بر اساس مطالعات انجام شده عبارتند از «وجود مقررات
دستوپاگیر، چند کاره بودن مدیران، حاکم بودن رابطه به جای ضابطه در تمامی سطوح،
پایین بودن بهرهوری و...» (قطبی. 1375. 7 و 5).
به عبارت دیگر، فضای نامناسب کاری در نظام اداری، کارکنان بدبین، بیاعتماد، ناراضی
و غیرمتعهد همگی موجب میشود ساختار غیررسمی در سیستم اداری نفوذ و قدرت یابد، و
این ساختار رفتار سازمانی و عملکرد نیروی انسانی را در جهت منافع و اهداف خود هماهنگ و
هدایت نماید. بنابراین در صورت اعمال شیوههای نادرست مدیریتی، ساختار غیر رسمی در
سازمان میتواند با دور ساختن فعالیتها و عملکردهای کارکنان از ارزشها و اهداف اداری،
لطمات جبرانناپذیری را به کارآیی و بازدهی سازمان وارد سازد.
خلاصه ماشینی:
"حال پرسش اصلی آن است که اعتماد(2) در محیط کاری به چه معناست؟ و چگونه تعریف میشود؟ همچنین تحت چه شرایط و زمینهای، اعتماد کارکنان که لازمه تداوم و پیشرفت فعالیتها و عملکرد نیروی انسانی در جهت تحقق اهداف سازمانی و بازدهی و کارآیی هر چه بیشتر سازمان به شمار میرود، دستخوش نوسان شده و موجب بروز مسائل کاری از جمله کمکاری، غیر عقلایی رفتار کردن______________________________ (1) Henslin (2) Trust در محیط کاری و مواردی از این قبیل شده و زمینه عدم کارآیی در نظام اداری را فراهم آورده است؟ اعتماد بنا به تعریف کلمن(1) عبارت است از: «وارد کردن عنصر خطر در تصمیم برای کنش با دیگران» (همان.
اگر کارکنان در محیط کاری احساس ناامنی و عدم حمایت از سوی مدیران و سرپرستان خود کنند بهگونهای که صرفا بهمثابه نیروی کار و نه نیروی انسانی از سوی سیستم مدیریت تلقی شوند و هیچگونه اعتنا و توجهی به نیازها، انگیزهها، ارزشها و شخصیت انسانی آنها نشود و سازمان از آنها، تنها انتظار انجام کار و مسوءلیت محوله به نحو احسن و در جهت تحقق اهداف و منافع سازمانی داشته باشد، و یا هنگامی که کارکنان سیستم مدیریتی را ناکارآمد و ناتوان بیابند که به دلیل نبود یا کمبود مطالعات و تجربه کاری، شیوههای نادرست رفتاری مانند تبعیض، خودبینی، انتقاد بیجا و بیمورد، ارتباط غیرصمیمی، خشک و مقرراتی با کارکنان و غیره اتخاذ میکنند، آنگاه نگرش و احساس آنها به سیستم مدیریت تغییر میکند و زمینههای بدبینی، بیاعتمادی و نارضایتی در آنها بهتدریج فراهم میشود و این امر تا جایی پیش میرود که کارکنان تحت نفوذ و اقتدار روابط پیچیده غیررسمی، رفتاری غیرعقلایی با عملکرد منفی در پیش میگیرند و در واقع موجبات گسترش مشکلات اداری از جمله کمکاری، نارضایتی مراجعان، اختلال در انضباط و نظم کاری و مواردی از این قبیل را فراهم میکنند."