چکیده:
هدف این مقاله بررسی تاثیراتی است که افلاطون از تفکر شرقی مخصوصا از شخص زرتشت پذیرفته است. هیچ انسانی را یارای آن نیست که بتواند نظامی فلسفی، بدون یاری جستن از اذهان دیگر بنیان نهد و افلاطون نیز از این قاعده مستثنی نیست. اگر این مسئله ثابت شود نه تنها از ارج و قرب او نمیکاهد بلکه برارزش و غنا و جامعیت آثار او نیز می افزاید. هدف نگارنده در نگارش این نوشته این است که بدور از تعصب ورزی کورکورانه نسبت به ایران باستان یا ارادت ورزی متعبدانه به یونان باستان، تاثیرپذیری افلاطون از تفکر شرقی ـ ایرانی زرتشت را مورد بررسی و کنکاش قرار دهد.
خلاصه ماشینی:
"منابع غیر فارسی در این زمینه بسیار زیاد است،اما عمدتا به زبان آلمانیهستند و حوزۀ اندیشۀ انگلیسی زبان تا آنجا که نگارنده کاوش کرده است،بیشتر به تأثیر مصر و هند بر افلاطون توجه داشته است؛هرچند که درمجموع،این مطالعات بسیار اندک است.
اکنون،آلکیبیادس،بگو ببینم شرم نداری از اینکه زنان دشمنان ما بهتر از ما میدانند که ما چگونه باید باشیم،تا به خود حق بدهیم کهدر مقام رقابت با آنان برآییم؟20 فتح الله مجتبایی در کتاب خود با نام شهر زیبای افلاطون و شاهی آرمانیدر ایران باستان با استناد به این رساله،نحوۀ تربیت کودکان در آرمانشهرافلاطون و نیز فضایل چهارگانۀ عدالت،حکمت،خویشتنداری و شجاعت رابرگرفته از چهار نوع تربیتی میداند که افلاطون در این رساله به ایرانیان نسبتداده است.
واردی که ادعا شده افلاطون تحت تأثیر جهانبینی ایرانی بوده است شواهد ذکر شده و گزارشهای تاریخی نشان میدهند که امکان تأثیرپذیریافلاطون از زرتشت و آرا ءایرانیان وجود دارد.
استفان پانوسی موارد متعدد دیگری را نقل میکند که عبارتند از:27 -مدلول«ائناء»در اوستا و مدلول«ایدوس»در افلاطون(پالیارو1) -دیمونیون و ضرورت(میلس2) -روان و پیشباشی آن،یعنی وجود از پیش آن در جهان مینوی(برودبک) -روان و دوگانگی آن:روان نیک و روان بد(پوئچ3) -روان و منشأ آن در ذات خداوند(رایتزنشتاین4) -روان و میعاد آن بسوی خداوند(رایتزنشتاین) -عمر انسان و دراز بودن آن در آغاز آفرینش و کوتاه بودن آن درپایان(شولتز) -عالم صغیر و عالم کبیر(گوتزه5) -لوگوس مساوی با وهو منه است.
درابتدای مقاله گفتیم که برای اثبات تأثیرپذیری افلاطون باید به اثبات سهگزاره بپردازیم:اولا اینکه یونانیان با آموزهها و آیین زرتشت آشناییداشتهاند(که این امر نشان داده شد)،ثانیا اینکه شخص افلاطون با ایناندیشهها برخورد و مواجهه داشته است(که احتمال تاریخی و برخیشواهد آن ذکر شد)و ثالثا آنکه میان این دو آموزه آنقدر شباهت وجوددارد که بتوان اقتباسپذیری را در مورد آنها مطرح کرد."