چکیده:
عقل به مثابه یکی از ابزارهای شناخت و معرفت انسانی جایگاه رفیعی بین فلاسفه و اندیشمندان دارد، اما در عرفان بسیاری از عارفان، عقل را حجاب شناخت و معرفت می دانند، موضوع اصلی در عرفان نظری ابن عربی و نگرش عرفانی ملاصدرا، شناخت اسما، صفات و افعال حق تعالی است. ابن عربی در عین احترام به جایگاه عقل، عقل نظری را در معرفت به حق عاجز و ناتوان می شمارد و معتقد است عقل در شناخت حق تعالی دو مقام و مرتبه دارد: یکی مقام ادراک و دیگری مقام قبول و پذیرش، عقل را در مقام ادراک و شناخت ذات حق و بعضی از مراتب تعینات و تجلیات حق، ناتوان معرفی می کند. اما عقل را در مقام پذیرش و قبول، قادر به شناخت حق می داند و برای آن محدودیتی قائل نیست. ملاصدرا نیز برای عقل در شناخت حق و اسما و صفاتش حد و مرزی قائل است و معرفت حقیقی را از راه شهود قلبی و فراتر از استدلال عقلی می داند. وجه مشترک ملاصدرا و ابن عربی در این است که هر دو معتقدند، راه های حسی و عقلی برای رسیدن به همه جنبه های عالم واقع، ناقص و ناتمام هستند، اما همین ابزارهای شناخت یعنی حس و عقل و خیال را مظهری از مظاهر حق می دانند که انسان باید حد و حدود هر یک را بداند و هیچ کدام را ملاک قضاوت نهایی در مورد ناشناخت ها قرار ندهد. در این مقاله ابتدا نظر ابن عربی و سپس دیدگاه ملاصدرا طرح و به دنبال آن وجوه اشتراک و افتراق آنها در مورد عقل بررسی می شود.
خلاصه ماشینی:
"انسان دارای نفس مجرد واحدی است که از منظرهای متنوع عناوینگوناگون مییابد و این نفس است که در جایی عقل و در جایی دیگر قلب نامیدهمیشود و بین مراتب نفس،انشقاق و انفکاکی وجود ندارد بلکه اینها مراتب طولی نفسهستند که مرتبۀ مادون معد مرتبه مافوق است و اگر نفس در مرتبه فعل و ادراک اینچنین عاجز و ناتوان است،آنگونه که ابن عربی گفته بود،چگونه میتواند معد نفسبرای ارتقا به مرتبۀ قلب باشد،قلبی که عارفان آن را محل معرفت حق میدانند،برایرسیدن به چنین جایگاهی هم به ادراکات عقلی و هم به پاکی و تهذیب نیازمند است،آیانفسی که پاک مهذب شود نیاز به عقل و ادراکات عقلی ندارد؟یقینا نفس در مقام قلببه هردو بال تعلیم و تهذیب نیازمند است و اگر معلومات عقلی را آنچنانکه ابن عربی بیمقدار معرفی کرد به عنوان یک پایۀ اصلی معارف قلبی قرار دهیم اشکال در معرفت قلبیپدید نخواهد آمد؟البته معلومات عقل فیلسوف با معلومات عقل عارف متفاوت استولی عقل،عقل است اگر در جایی اعتبار آن زیر سؤال برود در جای دیگری نمیتوان بهآن اعتبار داد،آنگونه که عارفان عقل عارف را اعتبار میدهند حتی در آنجا کهابن عربی عقل را در مقام قبول و پذیرش میستاید،اگر این عقل در مقام فعل و ادراکبه رشد و کمال نرسد به دلیل اینکه محتاج و وابسته به قوای ادراکی حسی و خیالی است،چگونه به مقام قبول پذیرش دست مییابد؟عقلی که به مقام قبول و پذیرش میرسد،سیرتکاملی همان عقل فاعل و مدرک است،عقلی است که در اثر استمداد از قوای حسی وخیالی مادون خود رشد کرده و به مقام قبول و پذیرش رسیده است چگونه میتواندلایل ابن عربی در عجز قصور و ناتوانی عقل در مقام فعل و ادراک را پذیرفت و آنگاهادعا نمود همین عقل به مقام قبول و پذیرش رسیده است؟دلایل ابن عربی دربیاعتبار کردن عقل در مقام فعل و ادراک در نهایت منجر به بیاعتبار کردن عقل در مقامقبول و پذیرش خواهد شد."