چکیده:
«فراست» از مفاهیمی است که به دلیل تعلق به ساحتها، طبقات، گفتمانها و ایدئولوژیهای مختلف، بهطور همزمان در شبکههای مختلف مفهومی قرار میگیرند. با تامل در حوزههای کاربرد و نظام اصطلاحشناسی آن میتوان دستکم به دو گفتمان متفاوت، یعنی گفتمان عرفی- تجربی و گفتمان عرفانی رسید. در این مقاله پس از ذکر معنای قاموسی فراست، حوزة معنایی هریک از این دو گفتمان را با همبستههای مفهومی آنها بازمینماییم. ابتدا به بررسی آثار این دو حوزه میپردازیم. سپس بهطور خاص از آراء مولوی در مثنوی براساس «حدیث فراست» استفاده میکنیم. این حدیث در معرفتشناسی عرفانی/ مثنوی از احادیث کلیدی است، و سرشت «تابشی- انعکاسی» فراست، بصیرت و معرفت مبتنیبر تجربههای وجودی- شهودی عرفا و ارتباط آنها با موضوعاتی چون «پیشآگاهی»، «غیببینی» و «اندیشهخوانی» را تبیین میکند. همانطورکه بر جداسازی این گفتمان از آن دیگری اصرار میورزد.
Physiognomy”, due to its concern with various categories, domains, ideologies and discourses, enters into different conceptual networks. Considering its correlated terms and functions, one comes to two distinctive areas, namely secular-experimental discourse, and mystical discourse.
This article, after describing the lexical meaning of “Physiognomy”, explains the sphere of the two mentioned discourses and their conceptual correlates. In fact, it firstly discusses the works in these areas, and secondly studies Mowlavi’s ideas following “Physiognomy Traddition”. This is a key exemplum in understanding the mysticism of Mathnavi which determines the “radiative-reflective” nature of Physiognomy, the insight of mystics originating from their existential-intuitive experience, and its relation to “Prescience”, “Divination” and “Thought reading (Telepathy)”, while distinguishing the mystical discourse from the secular discourse.
خلاصه ماشینی:
شفيعي کدکني ، ١٣٧٢: ٢١) که طبعا اين اظهـارات سـؤال هـايي را پيش مي آورد: آيا مي توان فراست و بصيرت عرفاني را به عنوان يک تجربـة نـاب فـراروان شـناختي و يکي از توانايي هاي بالقوة روحي انسان به حساب آورد،(٤) يا اينکه بايـد آنهـا را در رديـف گــزاره هــاي دينــي ، اخلاقــي و متــافيزيکي مهمــل - بــه تعبيــر پوزيتيويــست هــا: meaningless/nonsense- و از امور فردي ، غيرقابل اثبات و انتزاعي يا نتيجة خيال بافي هـا و قصه سازي هاي عوامانه و يا از مقولة خرافاتي چون منجمي ، رمل ، طالع بيني يـا سـحر و جادو بشماريم ؟ آيا فراست ، بصيرت يا شهود عرفاني که به گواه آثار متعدد صوفيه ، عرفاي بسياري واجد آن اند، اساسا مي تواند مسيري براي درک ماهيت معرفت عرفاني بگشايد يـا اينکه بايد آن را از مقولة خيال پردازي ها و افسانه بافي هاي مريـدان و زنـدگي نامـه نويـسان هوادار اين عرفا و به عنوان يکي از شگردهاي گفتمان سازي کسب مقبوليت و بسط اقتـدار يا مجاب کردن مردم و کشاندن آنها به جرگة مريـدان و طرفـداران قلمـداد کـرد؟ اصـرار عرفايي چون مولوي بر جداسازي فراستي که حاصل نظري است کـه از نورخـدا سـرمايه مي گيرد و آن را به وسائط نياز نمي افتد و خطا نمي کند، از فراست به معنـي پـيش گفتـه (تجربي / عرفي ) براي چيست ؟ ابتدا بايد گفته شود که اصلي ترين و بنيادي ترين مؤلفة عرفان ، وجه و حيث معرفتـي آن است (براي تفصيل نک .