چکیده:
آیا در سیستم چانه زنی سه بخشی ایران، سیاستگذاران دستمزد بهطور بهینه به سیاست اتخاذ شده توسط سیاستگذاران نرخ ارز واکنش نشان می دهند (تعادل نش) یا واکنش آنها فقط به شرایط اقتصادی است (قاعدهی غیرنش)؟ این مقاله علاوه بر تحلیل ماهیت بازی سیاست (قاعدهی نش در مقابل قاعدهی غیرنش)، برخی از پارامترهای ساختاری مهم را با دادههای ایران طی دورهی 1385- 1360، با استفاده از روش حداقل مربعات دو مرحله ای (2SLS) تخمین می زند و نیز استراتژی هایی برای سناریوهای مختلف اقتصادی در حالات مختلف چانه زنی بررسی می کند. نتایج نشان میدهد که تعادل نش نرخ ارز و دستمزد در ایران ناپایدار بوده و تعادل غیرنش معنی دارتر است. در قاعدهی غیرنش، رشد دستمزد شبیه سازی شده یک الگوی ضد ادواری یکنواخت را نشان می دهد و با افزایش قدرت اتحادیهی کارگری افزایش مییابد. مطابق با مشاهدات واقعی افزایش ارزش نرخ ارز شبیه سازی شده به عنوان مکمل نرخ رشد دستمزد از سال 1360 تا 1385 عمل کرده است.
In Iran’s system of tripartite collective bargaining، does the wage-policy maker consistently react optimally to the best move made by the exchange rate-policy maker (Nash-rule) or only to the state of economy (non-Nash rule)?. This paper not only investigates the nature of the political game (Nash rule against non-Nash rule) but also estimates some structural parameters by using 2SLS method and considers various economic scenarios for different bargaining conditions. The results indicate that the Nash-rule equilibrium is unstable and thus the non-Nash rule becomes more meaningful. Under the non-Nash rule، the simulated wage growth exhibits a counter-cyclical pattern and increases with the union of workers’ bargaining power. The government’s role appears to strike a balance between the interests of the employers’and the employees. Consistent with actual observations، the simulated exchange-rate appreciation has acted as a complement to wage growth from 1360 to 1385.
خلاصه ماشینی:
")را نیز در چانهزنی دستمزد مدنظر قرار دهد،در حالی که طرف کارگری درصدد تعیین دستمزدی است که منافع اعضای خود راحداکثر کند،اتحادیهها تمایل دارند تا با تعیینکنندگان دستمزد هماهنگی کنند تا بهدستمزد بهینه برسند،بنابراین مسئلهی تحقیق به صورت زیر است: اگر دستمزدها توسط سه بازیکن شامل نمایندهی دولت،کارگران و کارفرمایان باچانهزنی تعیین شود و مقامات پولی تعیینکنندهی سیاستهای ارزی باشند در قالب یک بازی ترتیبی که در آن ابتدا مقامات کارگری دستمزد را تعیین میکنند(سالییک بار تعیین میشود)و با مشاهدهی آن،مقامات پولی نرخ ارز(که قابل تغییر در طیسال میباشد)را مشخص میکنند،تعادل نش به چه صورت خواهد بود؟آیا دادههایتجربی موجود در ایران پایداری یک چنین تعادلی را تأیید میکنند؟ به عبارت دیگر:آیا در سیستم چانهزنی سه بخشی،سیاستگذاران دستمزد به طوربهینه به سیاست اتخاذ شده توسط سیاستگذاران نرخ ارز واکنش نشان میدهند(تعادل نش)یا واکنش آنها فقط در مقابل شرایط اقتصادی میباشد(قاعدهی غیرنش)؟ در ادامهی مقاله،ابتدا مبانی نظری و تجربی دستمزد و نرخ ارز و ارتباط آنها مرورمیشود.
گزارههای زیر نتایج را به صورت خلاصه ارائه میکنند: گزارهی اول:افزایش در قدرت چانهزنی کارفرمایان سبب کاهش رشد دستمزد راافزایش میدهد در حالی که افزایش در قدرت چانهزنی کارگران رشد دستمزد میشودولی هر دو اثر فوق توسط قدرت چانهزنی دولت (2a) محدود میشود و تمرکز آن برتورم در جهت مخالف با هدف بیکاری میباشد (به تصویر صفحه مراجعه شود) گزارهی دوم:دولت برخلاف جهت باد تکیه میکند،به این معنی که دولت منافعاعضای شرکتکنندهی مقامات کارگری(کارگران و کارفرمایان)در مذاکرات دستمزد رامتعادل میکند."