چکیده:
معرفت خدا برترین و بالاترین معارف است و یکی از راه های آن شناخت اسما و صفات اوست. هدف اصلی در این نوشتار بیان مقایسه آرای دو متکلم شهیر درباره اراده الهی و مسائل مربوط به آن است؛ ازجمله اینکه آیا اراده از صفات ذات است یا فعل؟ آیا اراده عین ذات است یا زائد بر آن؟ اراده باری تعالی حادث است یا قدیم؟ مطلق است یا مقید؟ در صورت مطلق بودن، اراده و اختیار انسان چه می شود؟ خواجه نصیر اراده را داعی (انگیزه) و داعی را همان علم به مصلحت می داند. از منظر وجودشناختی، اراده را از صفات ایجابی، ذاتی و بلکه عین ذات می داند. وی ضمن پذیرش اراده مطلقه الهی، انسان را دارای اختیار و آزادی در طول اراده خداوند می داند. در مقابل، اشعری اراده الهی را مستقل از دیگر صفات ذاتی ازجمله علم می داند و آن را صفتی ایجابی، قدیم و قائم به ذات می شمارد. خداوند فاعل همه افعال و ازجمله فعل انسان است و ازاین رو انسان هیچ اراده ای از خود ندارد؛ بلکه قدرت را خداوند در او خلق کرده و انسان آن را کسب کرده است.
Abstract: Knowing God is considered the highest and the most valuable knowledge; one way for attaining it consists in knowing Divine Names and Attributes. This paper has intended to compare the views of two well-known theologians on the Divine Will and Its relevant problems. The problems at issue consist in: is Divine Will an action attribute or an essential? Is It the same as Essense or other than it? Is it temporal or nontemporal، absolute or limited? Given it absolutely، how can we deal with human will? Khajeh Nasir has regarded the Divine Will as a motive and known this as the awareness to expedience. He views Divine Will existentially to be a positive، essential attribute، rather the Essence Itself. For him، human will is established as a shadow of the Divine Will. Yet، Ash`ari knows It to be different from other essential attributes including Science. He views the Divine Will as positive، nontemporal and self-subsistent. God is the direct agant for all human actions and no room can be found for human will; rather، God has created power of action in man and man has acquired it.
خلاصه ماشینی:
"(امام خمینی&، 1362: 27 ـ 26) گفته شد که برخی متکلمان شیعه، مانند صدوق، مفید و طوسی و نیز نظام از متکلمان معتزلی قائل به اراده فعلی خدا هستند؛ اما دیگر متکلمان امامیه و اشعری قائل به ذاتی بودن اراده الهی هستند؛ با این تفاوت که اشاعره، اراده را زائد بر ذات میدانند؛ اما خواجه نصیر بهتبعیت از حکما اراده را از صفات ذاتی و بلکه عین ذات میداند و در رد سخن اشاعره که اراده را در عین اینکه ذاتی میدانند، زائد بر ذات بهحساب میآورند، گفته است: «اراده زائد بر ذات نیست؛ بلکه همان داعی بر فعل است.
در نقد سخن متکلمان امامیة قبل از خواجه ازجمله شیخ صدوق، شیخ مفید و برخی از معتزله که اراده را حادث میدانستند، باید گفت اگر اراده خود فعل الهی است، بهعنوان یک صفت کمالی از خدا نفی شده است و اگر چیزی غیر از فعل است، این امر مستلزم حدوث یا انفعال ذات الهی است؛ ولی بنابر نظر خواجه که اراده را ازلی و عین ذات میداند، این محذورات پیدا نمیشود و با توجه به مراتب اراده، مخالفت با روایات نیز لازم نمیآید.
وی در جای دیگر درباره اینکه خداوند فاعل حقیقی همه افعال و ازجمله افعال انسان میباشد، میگوید این تعمیم شامل فعل صادرشده از انسان هم میشود؛ زیرا اگر فعلی را که ظاهرا از انسان صادر میشود، از قلمرو اراده الهی خارج کنیم و به خدا نسبت ندهیم، لازمهاش ضعف یا سهو و غفلت خداوند از امور است؛ درحالیکه خدا منزه از آن است که متصف به ضعف و ناتوانی شود."