چکیده:
تمایزی که فیلسوفان مسلمان میان گزاره های حقیقی و اعتباری می افکنند، نقطه عزیمت این نوشتار است. بر اساس این تفکیک، اقتصاد از جمله دانش های اعتباری است که رسالت اصلی آن ارائه سیاست¬ها و تدابیر بهینه در حوزه روابط معیشتی است، البته توصیه ای مبتنی بر شناخت های واقعی. همچنین مانند دیگر علوم اعتباری، شاخص تایید یا رد سیاست¬های اقتصادی، نسبت آن با عدالت (اعطاء حقوق) است. در این نگرش عدالت اقتصادی وصف آن موقعیت مطلوبی است که حقوق اقتصادی به نحو کامل ادا شود. ریشه شناخت حقوق و عدالت نیز واقعیت خارجی است یعنی غایت یا قابلیتی که در خلقت جهان و انسان درج شده است. بر اساس مطالب مقاله، دانش اقتصاد شامل یک رکن اعتباری (شامل اهداف و حقوق اقتصادی) و یک رکن حقیقی (شامل دو دسته شناخت های بنیادین و تجربی اقتصادی) است. روش شناسی اقتصاد متعارف از هر دو معیار عدالت (در رکن اعتباری) و صدق یا واقع گرایی (در رکن حقیقی) به دور است، حال آنکه آموزه های اسلام می تواند هم در رکن اعتباری و هم در رکن حقیقی اقتصاد اثرگذار باشد، به نحوی که معرفت اقتصادی حاصل، در بخش¬های قابل توجهی متمایز از معرفت رایج بوده و قابل اتصاف به وصف اسلامی باشد.
Muslim philosophers’ distinction between factual and conventional statements is the point of departure for this article. Based on this separation، economics is considered practical knowledge، which its main mission is handling the welfare problems and providing policies to solve them through understanding factual relationship (finding is an introduction to handling). Similar to other practical or social kinds of knowledge، the most important criteria to confirm or reject economic policies are considered according to their relation with justice. According to realist methodology، the recognition of rights has its roots in the real world and objectivity: natural capacity and ends and human labor. According to the article، economic knowledge includes two pillars: conventional statements (goals and economic rights) and factual statements (assumptions and positive relations). Methodology of the mainstream economics is far from the criterion of justice (on conventional side) and criterion of realism (on factual side). However Islamic teachings could affect real assumptions and also economic rights and goals. Thus according to these two channels we can speak about different economic knowledge based on the real conception and just handling
خلاصه ماشینی:
به بیان دیگر فلسفه عصر سنت مانند برخی فلسفههایمدرن از این نکته دقیق غافل بود که حتی روابط فیزیک و ستارهشناسی نیز به تغییرپیشفرضهای معرفتی،جهانشناسی،کلامی عالمان واکنش نشان میدهند و میتوانردپای محیط اجتماعی دانشمندان را در نظریات به ظاهر عینی و اثباتی آنها یافت(برت،1369،ص 11).
این نکته از انحرافهای بنیادیندانش اقتصاد مدرن است که اساس و ماهیت این علم را اثباتی معرفی میکند تا بتواند بادانشهای قطعی و جهانشمول طبیعی و روش تجربی هستند بین انسان و حیوان یکساناند،زیرا واقعیتی در جهان خارج دارند؛اما هیچ حیوانی درکی از پدیدهای اقتصادی یاسیاسی یا اخلاقی ندارد چون حکمتهای عملی تنها در دایره زندگی انسانی معنا دارند،هم مفاهیم و هم ارزشگذاریهای آن از سوی ما وضع شدهاند.
اما براساس دیدگاه این نوشتار،اصول تجویزهای حکمت عملی جزء اعتباریات عمومیثابتاند نه مانند زشتی و زیبایی و دیگر امور ذوقی که ماهیت متغیر و کاملا نسبی دارندو در نتیجه حاکم شدن آنها در اجتماع منوط به توافق و رای اکثریت نیست.
به بیان دیگر از آنجاکه در هستیشناسی دینی،انسانها همگان در فطرت و شاهراه کمال وجودی مشترکاند(گرچه در جاده و سرعت متفاوت باشند)و جوامع نیز به عنوان ماهیتهایی فراتر ازجمع تکتک افراد،برخی سنتها و قواعد مشترک دارند،بنابراین وضعیت بهینه انسانو جامعه(یعنی عدل)نسبت خاصی با موقعیت مطلوب انسان و جامعه خواهد داشت.
اگر بخواهیم در نهایت دقت سخن بگوییم این دسته از شناختها به یک دلیل دیگر نیزآغشته به هنجاریاتاند و آن به کار بردن برخی مفاهیم اقتصادی است که ریشه و پیشینههنجاری دارند(مانند تعادل،تقاضا،رفاه،توسعه،کارایی و غیره)پس کاملا پوزیتیو نیست.