چکیده:
یکی از سؤالات اساسی حوزه «معرفتهای وحیانی» میزان اثرپذیری آن از «عوامل اجتماعی» است که از آن به عنوان «تعین اجتماعی وحی» یاد میشود.
به باور علامه طباطبایی(ره) به طور کلی، «صورت» معرفتهای وحیانی، از تغییر برخی عوامل اجتماعی و انسانی، مانند: «شرایط زمان»، «انسان» و «مصالح» اثر میپذیرد که به عقیده وی ظهور «شریعت»های متعدد نتیجه آن است ولی «محتوای» معرفتهای وحیانی، و به تبع آن محتوای شرایع تغییرناپذیر است.
علامه طباطبایی(ره) ضمن تطبیق قاعده فوق بر قرآن و احکام اسلام، بر این باور است که قرآن کریم در اصل «نزول»، برای رسیدن به سطح فهم انسانها؛ «نزول تدریجی»، به دلایل آموزشی، احتجاج و ضعف فراگیری عمومی؛ «به لفظ آمدن»، برای امکان مکامله با مردم؛ کاربرد «زبان تمثیل»، برای امکان انتقال بهتر معانی؛ و «عربی بودن»، به جهت امتیاز زبان عربی و عرب بودن عمده مخاطبین در مراحل آغازین، متأثر از جامعه است. ایشان، همچنین، دین اسلام را به دلیل تأکیدش بر «تفکر جمعی»، «نیروی جمعی اجرایی»، «اجتماعی بودن احکام» و مانند آن، «دینی اجتماعی» میداند که ناظر به جامعهی انسانی شکل گرفته است.
خلاصه ماشینی:
"مرحوم طباطبایی در ذیل آیهی: «إنا جعلنـه قرء نا عربیا لعلکم تعقلون؛ که ما آن را قرآنی فصیح و عربی قرار دادیم، شاید شما (آن را) درک کنید» (سوره زخرف، آیه 3)، در این خصوص چنین آورده است:همینکه امید تعقل و فهمیدن مردم را غایت و غرض جعل مذکور قرار داده خود شاهد بر این است که قرآن قبل از آنکه به زبان عربی و در قالب الفاظ درآید، در مرحلهای خاص از کینونیت (هستی) وجود داشته است؛ در این مرحله، عقول بشری دسترسی بدان نداشتند (با اینکه کار عقل این است که امور فکری و مسائل ذهنی را درک کند)؛ از اینرو، از آیه چنین فهمیده میشود که کتاب بر حسب جایگاه نفسالامری و واقعیاش مافوق فکر، و اجنبی از عقول بشری است، و خدای تعالی آن را از آن جایگاه، پایین آورده و درخور فهم بشر کرده است (تفسیر المیزان، ج11، ص122ـ123).
در نظر علامه(ره)، اما، با وجود این خصوصیت، که خداوند قالبهای اجتماعی سخن را برای بیان مقاصدش انتخاب کرده، کلام حضرتش از نقصهای مطرح شده و غیر آن به دور است؛ زیرا خداوند نسبت به هر چیزی احاطهی کامل علمی دارد و هرگز چیزی از نظرش غایب نیست؛ بر همین اساس است که قرآن خود را «قول فصل» معرفی میکند: «إنهو لقول فصل * و ما هو بالهزل؛ که این (قرآن) سخنی است که حق را از باطل جدا میکند و هرگز شوخی نیست» (سوره طارق، آیات 13 و 14)، و نیز همین نکته دلیل جواز اخذ به ظاهر اطلاق کلام باریتعالی در مواردی است که ظهور آیه به طور مطلق به کار رفته و به دنبالش، قید «متصل» یا «منفصل»ی به کار نرفته است، و همچنین، همین امر را میتوان دلیل حمل وصف به کار رفته در کلام خداوند، بر علیت برای معنای منظور دانست (المیزان، ج5، ص381ـ382)."