چکیده:
در این مقاله سعی گردیده تا دیدگاه کلی سهروردی درباره فرجام و سرانجام نفس بررسی گردد. لذا در آغاز به اولین مسئله، یعنی بقای نفس پس از فنای بدن پرداخته شده و چهار دلیل شیخ اشراق مبتنی بر پذیرش این مسئله تبیین گردیده است. سپس به بیان دیدگاه وی در مورد سعادت و شقاوت نفوس و حقیقت عذاب و پاداش اخروی پرداخته شده است. پس از آن دیدگاه اشراقی وی درباره احوال نفوس انسانی و طبقات آنان پس از مرگ تبیین گردیده و در پایان، مسئله تناسخ از دیدگاه سهروردی به اجمال بیان شده است و نتیجه گرفته می شود که وی نیز در ابتدا بر مبنای مشایین تناسخ را باطل می داند، اما در اواخر عمر در نظریه خود تردید دارد؛ لذا در آخرین کتاب خود ـ حکمهالاشراق ـ با تردید به ابطال تناسخ سخن می راند.
I will investigate the general perspective of Sohrevardi about the destiny and fate of soul in this article. Thus first the survival of soul after the death of body is discussed and the four reasons of Sheikh Ishraq to prove this survival are elaborated. Then his opinion regarding the soul's felicity and misery and the reality of the other world's punishment and reward will be discussed. Then his transcendental view about the states of human's soul and their degrees after death are explained and at the end، reincarnation is briefly explained from his pint of view. Then I will conclude that he did not believe reincarnation – based on his peripateticist approach - from the beginning but he doubts in his theory at the end of his life. Thus he doubtfully talks about the falseness of incarnation in his last book 'Hikmah Al-Ishraq'.
خلاصه ماشینی:
"وی این دسته از نفوس را دارای معاد جسمانی نمیداند؛لذا از نظر شیخ اشراق معاد افراد کامل در علم و عمل صرفا روحانی است: و چون این شواغل برخیزد،آنکس که کمال دارد،لذتی یابد بینهایت به مشاهدات واجب الوجود و ملأ اعلی و عجایب عالم نور و دائم در آن لذت بماند:«فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر»و عقلی شود نورانی و از جمله فرشتگان مقرب شود و هرگز این خاکدان پلید را یاد نیارد و از نگریستن بدو ننگ دارد(همو،1375،ج 3، «پرتونامه»،ص 70).
شارح حکمه الاشراق در توضیح این عبارت تأکید میکند که نفوس ناقص در علم و عمل که در بند حسیات و خیالات و وهمیاتاند و همه توجه ایشان به اسباب است و از مسبب الاسباب به کلی غافلاند، بعد از رهایی از بدن انسانی-اگر تناسخ باطل باشد-به عال مثال منتقل میشوند و در جو فلک به صورت مثالی ظهور میکنند(ابن الهروی،1363،ص 187).
آنچه به یقین دربارۀ نظر وی میتوان گفت،آن است که سهروردی دیدگاه قطعی خود دربارۀ تناسخ را به صراحت بیان نمیکند و در همانجا وعده میدهد که نظریه خود را در ادامه کتاب حکمه الاشراق بیان خواهد کرد؛اما پس از آن نیز چنین نکرد و خواننده را همچنان در ابهام باقی گذارد که آیا وی معتقد به تناسخ هست یا نه؟ وی در آخرین مقاله کتاب در بیان احوال نفوس انسانی بعد از مفارقت از بدن میآورد: و أما اصحاب الشقاوة الذین کانوا"حول جهنم جثیا"و"اصبحوا فی دیارهم جاثمین"، سواء کان النقل حقا أو باطلا فان الحجج علی طرفی النقیض فیه ضعیفه إذا تخلصوا عن الصیاصی البرزخیه یکون لها ظلال من الصور المعقوله علی حسب اخلاقها"(سهروردی، 1373،ص 230)."