چکیده:
دادرس را نباید سخن گوی محض و ابزار دست قانونگذار انگاشت. وی به بازیگری می ماند که به قانون وضع شده جان می بخشد و آن را به حرکت وامی دارد. بازیگری دادرسان را می توان بر سه پایه ی توجیهی زیر استوار کرد: محدودیت های مربوط به پدیدآوردن قانون (بی تخصصی و بی توجهی، مصلحت اندیشی، و اقدام آگاهانه قانونگذار، ناممکنی پیش بینی همه ی حالت ها و مصداق ها در قانون، تحول جامعه در گذر زمان و ناروشنی ذاتی زبان در پاره ای از موردها)؛ تصحیح کژروی های قانونگذار در چارچوب ابزارهای تفسیری (بر پایه ی اصل تفکیک قوا)؛ و روزامدسازی معنا و سازگارسازی قانون های جنایی با الزام های زیست جمعی در زمانه ی تفسیر قانون. این بازیگری در سه قالب کشف معنا (در برابر آفرینش معنا)، اثرگذاری پیش ساخت های آنان در تفسیر و صورت بندی هدف قانون جنایی بازتاب می یابد.
Judges should not be regarded as mere speakers of and tools in the hands of the legislature. They are as actors animating the laws enacted. The judges’ acting can be justified on three grounds: limitations of law-making، including lack of expertise in and inattention of، the being expedient of، and purposeful acts of legislature، being societies in transition، and impossibility of anticipating all cases and situations as well as the inherent indeterminacy of language in some cases; correcting the legislature’s deviance by means of interpretation based on the principle of separation of powers; and updating the meanings of the criminal laws and adapting them to prerequisites of collective life at the time of interpreting the laws. The judges’ acting reflects in three forms، i.e.، exploring (vs. making) the meanings of criminal laws، effects of their fore-structures on interpretation، and formulation of the purpose of criminal laws.
خلاصه ماشینی:
"بازیگری دادرسان را میتوان بر سه پایهی توجیهی زیر استوار کرد:محدودیتهای مربوط به پدید آوردن قانون(بیتخصصی و بیتوجهی،مصلحتاندیشی،و اقدام آگاهانه قانونگذار،ناممکنی پیشبینی همهی حالتها و مصداقها در قانون،تحول جامعه در گذر زمان و ناروشنی ذاتی زبان در پارهای از موردها)؛ تصحیح کژرویهای قانونگذار در چارچوب ابزارهای تفسیری(بر پایهی اصل تفکیک قوا)؛و روزامدسازی معنا و سازگارسازی قانونهای جنایی با الزامهای زیست جمعی در زمانهی تفسیر قانون.
دادرس با ابزار تفسیر میتواند بر این سازگاری نظارت داشته باشد؛یعنی،اگر ساخت زبانی قانون اجازه دهد،دادرس باید از میان تفسیرهای مختلف تفسیری از قانون را برگزیند که با حاکمیت مردم،حقوق بشر و حکومت قانون سازگار است.
ندادن نقش پویا و کنشگر به دادرس در فرایند تفسیر به معنای پذیرش این مسأله است که قانونگذار در قانونگذاری خود اختیار مطلق دارد و هرآنچه تصویب میکند و هر آنچه منظور دارد بیکم-و-کاست اجرا شدنی و درخور توجه است.
هدف تأکید بر این نکته است که تفسیر قانون میتواند تحققبخش جایگاه نظارتی قوهی قضائیه بر قوهی قانونگذاری باشد؛بدین شکل که اگر قانون تصویبی با حاکمیت مردم،حقوق بشر و حکومت قانون-که هدفشان سرانجام حمایت از افراد جامعه در برابر خودسریها و ستمگریهاست-ناسازگار باشد،دادرس باید تا جایی که ابزارهای تفسیری به وی اجازه میدهند تفسیری از قانون را برگزیند که با این مؤلفهها سازگار باشد.
اگر بتوان با تفسیر به معنای مورد نظر قانونگذار دست یافت و این معنا نیز با ساخت زبانی قانون و مؤلفههای حکومت قانون سازگار باشد،دادرس باید قانون جنایی را بر معنای مورد نظر قانونگذار استوار سازد."